هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

لازمه ی بقاء مسعود بارزانی و زنده ماندن طالبانی برای چیست!؟

شورش شهباز/ در رسانه های کوردی اقلیم کوردستان عراق کشمکشهائی اخیراً بوجود آمده است. این کشمکشها بعد از سکته ی مغزی جلال طالبانی که بعنوان سهمیه ی کورد در جایگاه ریاست جمهوری عراق ایستاد، ابعاد دیگری بخود گرفت. در کشاکش مشکلات و مسائل معلق مانده در بین اقلیم کوردستان و دولت مرکزی عراق، علاوه بر عدم اجرای اصل یکصد و چهل قانون اساسی عراق که بندهائی از این اصل، به مناطق بریده شده از اقلیم کوردستان پرداخته است، اختلافات دیگری نیز بروز کرد. از این اختلافات می توان مسئله ی نفت و عدم تخصیص بودجه ی قوای پیشمرگه را ذکر نمود.

بحرانی سیاسی که بعد از بر سرکار آمدن کابینه ی جدید دولت عراق که نوری مالکی ریاست آنرا بر عهده دارد، آبستن کشمکشهائی سیاسی شد که گریبان تمامی عراق را گرفته است.

بحران سیاسی عراق حاصل نبود انسجام و وحدتی سیاسی است که بنام دمکراسی و دمکراتیزه نمودن صحنه ی سیاسی کماکان ادامه دارد و باعث به حاشیه راندن سنی مذهبان اقلیت در برابر اکثریت شیعه در عراق شد و با کلاه شرعی قوانین مبارزه با ترور(به ویژه ماده چهار این قوانین)، سیلی از دستگیریها بوجود آمد که حتی زنان و کودکان سنی مذهب از آن در امان نبوده و این موج دستگیریها تمامی اقشار سنی مذهب تا معاون اول ریاست جمهوری و بعد از آن وزیرانی سنی مذهب در کابینه ی مذکور را در نوردید.

بعد از اعلام طرح ابتکاری مسعود بارزانی رئیس اقلیم کوردستان در بحران تشکیل کابینه، بالاخره سیاسیون در اربیل با توافقی سیاسی(بدور از مفاد قانون اساسی) به توافق رسیدند و کابینه تشکیل شد.

بعد از تشکیل این کابینه که براساس سهمیه بندی مذاهب و قومیتها و فهرستهای سیاسی صورت گرفت، نخست وزیر دو وزارتخانه ی استراتژیک وزارت دفاع و وزارت کشور(که بدانها در عراق وزارت سیادی می گویند) را در اختیار گرفت و اجازه به سنی مذهبان و کورد نداد تا این دو وزارتخانه را تصاحب کنند و حتی با تعللی از واگذاری این دو وزارتخانه به شیعیان هم مسلکش نیز خودداری بعمل آورد!.

موجی جدید سیاسی در عراق به پا شد. در طول این مدت، جلال طالبانی کورد که ریاست جمهوری عراق را برعهده داشت، همچون معتمدی عمل نمود و همواره برای تمامی جریانهای سیاسی موجود در صحنه ی قدرت، توازنات و چشم پوشیهائی بعمل آورد.

وظیفه و نقش رئیس جمهور کورد(جلال طالبانی) در سیستمی پارلمانی که صیانت از قانون اساسی است با توافقاتی سیاسی براساس تأمین منافع طرفهای سیاسی به انحراف کشیده شد.

این کابینه که رنگ و بوی مذهبی بودن آن کاملاً محرز است، سیاست برون راندن طرفهای سیاسی را در پیش گرفت. سایر جناحها نیز با بهره گرفتن از شعار دمکراسی مندرج در قانون اساسی به اعتراضاتی پرداختند که متأسفانه این اعتراضات تا کنون راه بجائی نبرده و باعث حذف یا به حاشیه رانده آنان از عرصه ی سیاسی را در پی داشت.

رئیس جمهور(جلال طالبانی) تا قبل از بیماریش که منجر به بستری شدن وی گردید، نقش سوپاپ اطمینان و میانجی خوب را در بین جریانهای سیاسی برای تداوم روند سیاسی در پیش گرفت. شاید بتوان این نقش ایشان را چنین تعبیر نمود که برای برقراری سیستمی دمکراتیک در کشوری که تاریخی مالامال از ذهنیت و سیستمی دیکتاتوری بر آن حاکم بوده، مداواکننده ای برای استقرار این سیستم جدید بوده است.

بعد از غیبت رئیس جمهور صحنه ی سیاسی عراق دچار اوضاع سیاسی متشنج تر از سایر مقاطع زمانی شد. دامنه ی بحران بدانجا رسید که اعتصاباتی در شهر و استانهای سنی نشین برپا شد.

این تظاهرات و اعتصابات با این که اخیراً منجر به درگیرهائی شد تا کنون نتیجه ی مثبت برای سنی مذهبان را بجز ضرب و جرح و کشتار بیشتر در پی نداشته است.

حال از سوی دیگر مسائل معلق مانده در بین اقلیم کوردستان و دولت مرکزی عراق که همچنان بدون حل باقی مانده اند، در پی تشکیل فرماندهی عملیات دجله و اعزام آنان به مناطق کوردنشین خارج از اقلیم کوردستان اوضاع را متشنج تر نمود. لشکرکشی در بین ارتش عراق و قوای پیشمرگه اقلیم روی داد. سنگربندی دو نیرو آماده به نبرد در کشوری مشترک که اگر درایت سران کورد و ضعف دولت مرکزی عراق وجود نداشت، منجر به فاجعه ای تلخ تر از دوران حاکمیت رژیم پیشین را در پی داشت.

کمیسیونهائی تشکیل گردید تا با رسیدن به توافق و گفتگو این مسئله حل گردد، ولی آنچه که دیده شد، هنوز این کمیسیونهای مشترک نظامی به نتیجه ی نرسیده اند. در ادامه ی این تنش که همچنان بدون حل باقی ماند و خواسته ی دولت مرکزی و نخست وزیر نوری مالکی بر همه چربید و نهایتاً ایشان بعنوان فرمانده کل قوای مسلح عراق، فرماندهی عملیات دجله را راه اندازی و با از چشم رسانه افتادن این مسئله، دولت مرکزی عراق به هدف خود رسید.

حال در چنین برهه ای زمانی، بحث بودجه ی 2013 به پارلمان رفت و با اکثریت قاطع خواسته های حکومت اقلیم کوردستان در گنجاندن هزینه های کمپانیهای نفتی خارجی که در امر تولید و استخراج نفت در بودجه را رد و بودجه ی سال 2013 به تصویب رسید.

این چنین بی توجهی سبب شد تا وزیران و نمایندگان کورد اقلیم که در سیستم مرکزی عراق جای گرفته اند، جلسات و حضورشان را به حالت تعلیق در آورند و به اقلیم کوردستان بازگردند.

موفق بودن یا نبودن اقلیم کوردستان در چنین کشاکشی بسیار دشوار به نظر میرسد. زیرا تمامی جریانهای سیاسی عرب چه شیعه و چه سنی به رغم داشتن شدیدترین اختلافها با رسیدن به موضوع کورد وخواسته هایش به متحدانی استرتژیک و قسم خورده تبدیل می شوند. گو اینکه زمانی که مسائل کورد پیش می آید، اصلاً هیچگونه اختلافی یا تنشی خونین در بین آنان وجودنداشته و به عداوتی مشترک علیه کورد می پردازند.

حال در پروسس سیاسی سیال عراق، انتخابات شورای استانها برگزار شد. جالب این انتخابات دراین بود که برخی استانها شامل برگزاری این انتخابات نشدند و با دلیل تراشی نبود امنیت در استانهای سنی نشین معتصب و استانهای موردمناقشه در بین اقلیم و بغداد و حتی استانهای اقلیم کوردستان برگزار نگردید. سیستمی مرکزی که سعی بر تمرکز دارد، ولی عملاً از اجرای آن عاجز است.

در این بهبوهه اقلیم کوردستان با تمامی مشکلات داخلی و خارجی که دارد، زمزمه ای در مورد برگزاری انتخابات شوراهای محلی و پارلمان نیمه رسمی آن در پیش دارد.

اپوزیسیون در دل این حکومت محلی قرار گرفته است. بحث بر سر چگونگی اداره ی این حکومت و رقابتهای سیاسی آن به مثابه ای دولتی است که رسیمت کامل داشته و همچون سایر دولتها گوئی که کرسی نمایندگی دولتی رسمی را دارد.

این حکومت محلی با تمامی نواقص و نارسائیهائی، هنوز در مرحله ی ابتدائی قرار گرفته و نمی توان آنرا با سایر کشورها مقایسه نمود. دلیل آن نیز کاملاً واضح است این حکومت محلی هنوز توانائی و ظرفیت آنرا ندارد در شمائی دولتی مستقل ظاهر شود. پس بسیاری از شعارها و در پیش گرفتن روند دمکراتیزاسیونی رادیکال در آن مردود است.

برای این ادعایم دلیلی خواهم آورد. در سایر دولتها و سیستمها، پروسه ی سیاسی حالتی پراگماتیک وجود دارد و برای مسئولان و رهبرانشان که به صحنه ی سیاسی پای می گذارند، مقاطعی در نظر گرفته شده و این رهبران سیاسی با گذار از این مقاطع در زمانی مناسب که لازم باشد به صحنه ی سیاسی گام خواهند نهاد.

حال در این اقلیم کوردستان پروسه ای مبارزاتی نه برای تبدیل شدن به دولتی مستقل، بلکه برای مقبولیت و مشروعیت دادن به حقوق خلقی که هنوز در مراحل اولیه ی مبدل شدن به ملت – دولتی بعمل آمده است.

اکنون آنچه را که در حکومتی محلی با خصوصیاتی کوردستانی وجود دارد نباید با سایر دولتها مقایسه نمود.

زیرا در پروسس سیاسی و مقاطع مختص بدان که همچون سیری دورانی سیال است، باید این پروسه با ابعاد زمانبری که دارد در نظر گرفته شود تا بتواند در بلندمدت شخصیتهائی سیاسی آنهم با ابعاد کوردی را سپری نماید.

هنوز برای ساختاری تازه ای بنام اقلیم کوردستان زود است تا از مراحل ابتدائی مبارزاتی مشروعیت به مرحله ی تکنوکراتیک دولتی پای بگذارد.

زیرا تجربه ثابت می کند که چنین روندی نیازمند به زمان است و با گذار از مقاطع زمانی می تواند این پروسه را طی کند.

آنکه در عراق مشاهده می شود، روندی بسیار هزینه بری است که قربانیان آزمون و خطای رهبران سیاسی غیرحرفه ای آن، مردم می باشند.

حال با چنین روندی، آیا این حکومت محلی باید بدین مرحله همانند دولت مرکزی عراق وارد گردد یا اینکه با تدابیری منطقی راه را بر این هزینه ها ببندد!؟.

مسلماً با توجه با سطح سیاسی سران کورد و عوامل و فاکتورهائی که در دست دارند و توانسته اند در عراق از حالت کارتی سیاسی خارج و عرصه ی سیاسی عراق را جهت دهی نموده و دارای گفتمانی باشند که بر سایرین جریانهای سیاسی عراقی غلبه کنند، مرتکب چنین خطائی نخواهند شد.

در غیبت وزنه ی تعادل عراق(جلال طالبانی)، یار همپیمان استرتژیک وی مسعود بارزانی در عرصه ی سیاسی اقلیم و عراق تنها مانده و از داخل نیز از سوی جریانهای اپوزیسیون مورد حمله قرار گرفته است.

مباحثی از قبیل قانون اساسی حکومت اقلیم کوردستان مطرح است. حال اینکه چنین قانونی اگر برای اقلیم کوردستان صادر شود، همچون پیش زمینه ای برای گذار از روند مشروعیت و مقبولیت بسوی مرحله ی دیگری بنام استقلال است و این مقوله نیز به معنای استقلالی سیاسی و دولتی مستقل کوردستانی نیست.

بدین باید دقت کرد که در غیاب رئیس جمهور عراق، بدلیل نبود شخصیتی که بتواند جای ایشان را در عرصه ی سیاسی این کشور پر کند، تمامی موافقان ومخالفان وی در عرصه ی سیاسی سکوتی سهمگین اختیار و از بحث کردن یا حتی تفکر در مورد جایگزینی وی عاجز می باشند. با استناد به چنین موضوعی، پس حضور ایشان نه برای اقلیم کوردستان بلکه برای تمامی عراق ضروری خواهد بود. پس بر صحت روند مقاطعی تاریخی و روند زمانبر پروسس سیاسی در ایجاد شخصیتهای سیاسی برای ظهور در زمانی مناسب نباید شک کرد.

به اقلیم کوردستان بر می گردیم، با عنایت نظری اجمالی به تاریخ مبارزات کورد در عراق برای رسیدن به مقبولیت و مشروعیت و ایجاد حکومتی محلی کوردی، آیا می توان بجز مسعود بارزانی به شخصیتی بارز سیاسی دیگری در بین اهالی سیاسی اقلیم کوردستان فکر کرد!؟.

آیا مخالفان و موافقان چه بدیلی برجسته که بتواند نقش وی را در تمامی عرصه ی سیاسی بازی کند را برای گذار از مرحله ی مشروعیت به مرحله ی دیگری دارند.

مسلماً خواندن و گرفتن مدارک عالی تا سطوح بالا در عرصه ی سیاسی( به ویژه در طی طریق مراحل گذار) می تواند جنبه ای مثبت داشته باشد، ولی شرط کافی برای احراز کسب رجلیتی سیاسی فعال نخواهد بود.

در مباحث اداره ی دولتداری و رسیدن به مرحله ی تکنوکراتیک بودن هنوز گام نخست را بر میدارد و دارای استراتژیسینهائی بارز در این زمینه نیست.

مراحل گذار سیاسی نیز دارای ابعادی داخلی و خارجی و مورد قبول واقع شدن در عرصه ی سیاست بین المللی است. حال بجای این دو شخصیت در عراق و اقلیم کوردستان چه گزینه هائی وجود دارد تا بتواند نقش سیاسی آنان را پر و خلائی بوجود نیاید!؟.

آیا هاشمی با شعار سربازی جان برکف اسلام به ریاست جمهوری و رهبری خواهد رسید

شورش شهباز/ همیشه بر حسب عادت دیرینه ی نظام، چند ماهی قبل از انتصابات فرمایشی کاملاً مهندسی شده، بازاری داغ رسانه ای داخلی و خارجی به خود گرفته و در ساز و کرناها دمیده می شود . در طی جریان فراز و فرود هدایت آراء و ریختن آبی بر آسیاب نظام، جهت گیریهائی با فیگورهائی که تمامی شخصیتهای آنان از یک آبشخور ایدئولوژی(ولایت مطلقه فقیه) رفع عطش فکری می کنند، پای در میدان جابجائی هرم قدرت می گذارند.

در این اثناء ناز و افاده هائی با مانورهای غیرحرفه ای و کاملاً عوامفریبانه شخصیتهای پس پرده قرارگرفته یا موجود در صحنه ی سیاسی نظام بعمل می آید. دیده شد که جناب هاشمی رفسنجانی که اکنون ریاست شورای تشخیص مصلحت نظام خودساخته اش را بر عهده دارد باکرشمه ای عجوزانه و آنچه که نامش را رایزنی و گرفتن اجازه از مقام معظم نامید، در مانورهای تکراری سالیان متمادی که خود وی و همنوعانش(بدون تغییر تاکتیکی) در آخرین ساعات مهلت ثبت نام برای انتصاب در پست ریاست جمهوری حاضر و ثبت نام نمود.

بعد از هیاهوئی و هماهنگی با جریان اصلاحات و گرفتن موافقت مشروعیت از رهبری بالاخره می خواهد به صحنه ی پای نهد.

جناب هاشمی در طول بر سر کار آمدن نظام اسلامی تا کنون یکی از مهره های اصلی شکل دهنده ی مهندسی نظام بوده و هست. در کشاکش کسب قدرت و رانت خواریهای سایر جناحهای موجود در رأس قدرت و دیکتاتوری محض ایشان در تصرف تمامی قلمروهای قدرت سبب شد تا سایرین سری در گریبان فرو برده و از فرصتهائی انتصاباتی(بنام انتخابات) وی را بدلیل استفاده های بی حد و حصر اطرفیانش به خصوص اعضاء خانواده اش، مقداری به عقب برانند.

محافظه کاربودن شخصیت هاشمی بر کسی پوشیده نیست. ایشان دارای چند پهلوئی در گفتار است و در عرصه ی سیاسی در گذشته میدانست چگونه میدان سیاست را قبضه نماید.

برخی از جریانها با ثبت نام وی برای کسب ریاست جمهوری فرمایشی نظام لب گشوده و برای وی دل سوزاندند که شکستی سیاسی در این کهن سالی بر او وارد شود.

هاشمی اینبار دون کیشوت وار به میدان آمده است. زیرا غرور سیاسی و گردانندگی خمیه شب بازی نظام از پشت پرده وی را مجاب نمی کند که هیچ، ترس آنرا دارد که تمامیت خواهان دیگری همچون خود وی که زمزمه های در مورد شورای تشخیص مصلحت نظام نیز بر لب دارند، او را از صحنه رانده و در این کهن سالی که طبیعتاً هر انسانی بدان پای می گذارد نازک دل می شود، دچار ملول خاطری گردد.

هاشمی اقدام به صدور بیانیه ای نموده و در آن بر سرباز جان برکف اسلام و انقلاب تأکید دارد!. ولی ایشان غافل از این است که یک سرباز باید دارای پتانسیلیهائی باشد تا به میدان رزم برود. مسئولیتهایش در طول چند دهه ی گذشته، جز فلاکت و سرمایه اندوزی و رانتخواری جناحها موجود در هرم قدرت برای مردم هیچ جوانب مثبتی در بر نداشته باشد. در تمامی سخنانش مصراً بر حفظ نظام و انقلاب تکیه دارد. اما هیچگاه بدین نیندیشه که حفظ این انقلاب و نظام به چه قیمتی تمام شود!؟.

مردمی را فهیم و وفاددار خطاب می کند که اقدامات غلط چندین ساله ی خود وی وهمدستانش که در هر برهه ای برای رسیدن به قدرت از آنان استمداد طلبیده اند، ولی در کشاکش زندگی روزمره مردم را تنها و در قهقرای فساد اجتماعی غرق و در کسب امرارمعاشی همچون علیلانی رها کرده اند.

اقشاری را مورد خطاب قرار میدهد که هر کدام به نوبه ای دچار خسرانی شده و برای تعیین سرنوشتی با درآویختن درخواست فضلا آنرا وظیفه ی خطیر بر می شمرد!. قومیتهای را مورد اشاره دارد که وضعیت اعدامهای آنان و اتهامات وارده بدانها بعنوان حامیان دست اجانب بر دنیا آشکار است.

دم از مکتب حسین میزند که خود وی نظاره گر آن بود در روز عاشورا چگونه چماقداران نظامی که وی آنرا اسلامی می خواند، مردم را زیر گرفتند. آیا چنین چیزی باز بر می گردد به دشمنان دانا و دوستان نادان این نظام پربرکت!؟.

هاشمی در مبارزه با مخالفان ناکارآمدی نظام اسلامی می خواهد به میان آید. شاهد هستیم که در طول این چندین سال نظام پربرکت سبب شد تا ایران در کجای جهان امروزی قرار گیرد. آیا در تمامی دنیا چنین مرسوم است که شکستهای پیاپی همیشه پیروزی خوانده می شوند!؟.

دیگر این شعارها رنگ و بوئی برای دشمنان دانا ندارد. فقط می توان وابستگان به قدرت و جیره خواران را بدان مجاب کرد که همچون ذوالاکتافهائی در غل و زنجیره بی وجدانی و سودبری بیشتری قرار گرفته اند.

شعارهای اسلامی برای اداره ی حکومتی که فاسد آن از دوره ی معاویه و سایرین(که همیشه بر منبرها مساجد بانگ زده می شود) فزونتر و توقعی نمیرود که بازتابی آنچنانی داشته باشد تا بتواند خواسته ی کاهنان کهن سال ایران را برآورده کند. هرچند انتخاباتی برای کسب قدرت در بین ازمابهترانی که با اجازه آنان باید نفس بکشیم در ایران سالهاست صورت می گیرد، رسوائیهای قبل و بعد از ردشدن از فیلتر کاهنان شورای نگهبان و اجرای این انتصابات بر کسی پوشیده نیست. همین دوره ی قبل این انتصابات بود که خود وی بسیار محتاطانه لب بر اعتراض گشود و به خدا پناه برد.

حال با چنین شعارهای پوسیده ای و ماهیت نظامی که براساس مصلحت کاهنان قم استوار است، چگونه می تواند جلب نظر کند!؟.

البته اگر مهندسی خوب سپاه پاسداران و تدارکات پشت پرده و وعده وعیدهای داده شده به مقام معظم(که نمایندگی خداوند را در کره زمین دارند) صورت گرفته باشد، می تواند با چندین ضریب کردن هر رأی بدین مقام برسد تا در این کهن سالی آزرده خاطر نگردد و همچون مقام معظم از سکوی ریاست جمهوری بر کرسی نمایندگی پروردگار بعد از فوت ایشان تکیه زند.


زمانی برای شکستن غرور یک سیاسی کورد



شورش شهباز/ مدت یک ماهی بود که بدلیل خستگی مفرط کار ترجمه ی خبر و مقاله که معمولاً بدلیل آواره گی از روی ناچار مجبور بودم بطور روزانه و بی وقفه و بدون تعطیلی کار کنم، باعث آن شد تا دستانم از ناحیه ی آرنج تا به پنجه، دردی را متحمل شوند. بدان توجهی نکردم و کماکان به کار تایپ و ترجمه ی طاقت فرسای شبانه روزی ادامه دادم. بدین فکر می کردم که باید امرارمعاشی داشته باشم. همیشه از این می ترسیدم که کارفرمایم مرا از کار اخراج کند و با تلفنهای ممتدش، هر خواسته ای را که داشت، بدون چون و چرا و همانند روباتی اجرا می کردم.

خلاصه در اواخر ماه گذشته میلادی، دستانم دیگر نای ادامه ی کار را نداشتند و ورم آنان فزونی یافت. دیگر دستانم فرمان مغزم را برای کار بیشتر تحمل نکردند و با درد بسیاری که داشتند از حرکت باز ایستادند!. حقوقی که دریافت می کردم در آن حدی نبود که با توجه به کرایه ی خانه و سایر هزینه ها پاسخگوی آن باشد تا اواخر ماه چند پاپاسی در جیبم باقی بماند.

از سوی دیگر تلفن همراهم نیز شارژی نداشت تا به صاحب کارم زنگی بزنم و بگویم بیمارم!.

بهرحال... یکی از دوستان برای احوالپرسی به من زنگ زد و بدو گفتم: برایم شارژی تلفنی بفرستد.

دو روز بود که کار نکرده بودم و پولی در دسترسم نبود تا جهت معالجه به دکتری مراجعه نمایم. با دست یابی به کارت شارژی از سوی دوستم، اقدام به تلفنی کردم...

بهر حال با عذرخواهی از ایشان که دو روز بدلیل بیماری کار نکرده ام، از او عذرخواهی نمودم که دیگر توان ادامه ی کار را ندارم...

بدین منوال ماندم. همکاری روزنامه نگار که در رابطه با ترجمه ای مقاله ای که نیمه ی آنرا ترجمه و برایش ارسال داشته بودم و نیمه ی دیگر آن بدلیل تراکم کار بی وقفه ی شبانه روزیم باقی مانده بود، با من وارد خوش و بشی شد.

از او پوزش طلبیدم که بیمارم و نمی توانم مقاله ای چندین صفحه ایش را که نیمه آنرا ترجمه کنم بدلیل بیماری و دستهای ورم کرده ام به پایان برسانم. ایشان نیز بابت سلامتی من ناراحت شدند و گفتند چرا به دکتر نمیرید!؟. من نیز بی ریا بدو گفتم: چیزی در بساط ندارم تا به دکتر بروم.

فوراً دست بکار شد و از طریق یکی از مسئولان سندیکا که خود وی نیز یکی از اعضاء شورای سندیکا است، اقدام به تماس تلفنی با من نمودند. النهایه اینکه، مرا به سندیکا معرفی و با وزنی صد کیلوئی به سندیکا رفتم و با نوشتن درخواستی، مقداری پول دریافت و فوراً اقدام به مداوا نمودم. از بیمارستانهای دولتی ترس داشتم. زیرا اخیراً در پی اقدامی یکی از بیمارستانها، سی بیمار چشمی را بجای شفا کور کرده بودند!.

بعد از زنگ زدن به دوستی که دکتر است و در شهرستان دیگری اقامت دارد، قضیه ی بیماریم را بدو گفتم. دوست دکتر من نیز فوراً گفت: آزمایشاتی باید بگیری. من نیز چنان کردم و به نزد آزمایشگاهی خصوصی رفتم و با تماس تلفنی دکتر دوستم به کارمند آزمایشگاه گفتند که باید چه آزمایشهائی از من بعمل آورد!؟.

آزمایشات انجام شد. به دوست دکترم زنگ زدم. ایشان گفتند برایت دارو می فرستم. من نیز قبول نکردم و راهی شهر محل اقامت ایشان شدم. بعد از نگاه کردن به چند برگه ی آزمایشم که از پشت تلفن خانم آزمایشگاهی برایش خوانده بود و اینک حضوراً آنانرا دید، گفت: عفونتی کهنه در خونت هست و باید مدتی به استراحت بپردازید. نسخه ای برایم پیچید و دستوراتی داروئی داد...

به خانه بازگشتم و طبق دستور دوست دکترم اقدام به مصرف دارو نمودم. سر ماه گذشت و خبری از پرداخت حق الزحمه ی یک ماهه ام نبود. بالاخره صبر پیشه کردم و در روز دوم ماه تلفنی به صاحب کارم کردم. با او احوالپرسی کردم و حالش را جویا شدم. با حالتی که ناراحت نشود جویای حق الزحمه ام شدم و ایشان فرمودند که برو پیش فلانی بگیر. چند روزیست بدو داده ام. چرا نرفتی بگیری؟ گفتم: نمیدانستم!. فرمودند: فرق من با شما در اینه!؟.

بعد از دریافت حق الزحمه یک ماهه ام، فوراً به آن مسئول سندیکا زنگ زدم تا پولی را که ایشان زحمت هماهنگی آنرا کشیده و سندیکا به من داده بودند، پرداخت نمایم. در پاسخ گفتند: نه، نیازی به پرداخت آن نیست. در زمان برقراری تماس تلفنی ایشان با بنده و رفتن من به سندیکا، چنین فکر می کردم که این وجه بعنوان قرضی به من داده می شود نه اینکه...

بهرحال بعد از شنیدن چنین سخنانی از جانب این استاد عزیز، تلنگرهای خورد شدنم را حس کردم!.

دیگر غروری سیاسی برایم باقی نماند. شخصیتم همچون لیوان شیشه ای که از بلندی بر زمین فرود می آید، خورد شد. اکنون که چند روزی از این مسئله می گذرد بدین فکر می کنم: آیا من نوعی با چنین زخمهائی که بر روان ما فرود می آید و تحقیر می شویم، کجا ایستاده ایم!؟. آیا برای هدفی که نیم بیشتر از آن رویائی بیش نیست تا به چه اندازه باید پستی و رذالت کشید!؟.

بنده بعنوان کسی که هیچ توان مادی که ندارم و از لحاظ معنوی نیز روز به روز خردتر می شوم، چگونه می توانم به آزادی حداقل برای خودم بیندیشم!؟.

اما از سوی دیگر بدین می اندیشم که همچون قطره ای در دریای بیکران امواج که گم و ناپدید می شود، من نیز باید خورد شوم تا کورد و کوردستان به آزادی برسد.


روابط دیپلماتیک و سیاسی کورد و اصول و قواعد سیاست جهانی


شورش شهباز/ همه ی ما کوردها در هر بخشی از کوردستان و هرجائی از دنیا باشیم(با تمامی احزابی که داریم)، مدتیست پروسه ی مسئله ی حل قضیه ی کورد در ترکیه را با ولع و حرص خاصی پیگیری و هر آن در انتظار گشایش گره های بیشتر و آب شدن یخهای منجمد چندین دهه ای حقوق پایمال شده ی این بخش از ملتمان هستیم. به هر حال ما کوردها بجای آنکه ذکائی آنالتیکی یا سنتزی از آنرا در ذهن داشته و پرورانده باشیم، بدلیل اینکه بیشتر ذکاء عاطفی قوی یا به عبارت دیگر ژنی مشترک دادخواهی داشته و تحت ستمی همگون واقع شده ایم، با هر پیشرفتی(البته نه توسعه ای) در هر بخش از کوردستان در مورد رسیدن بخشی از ملت کورد به مطالباتش بسیار مشعف و تبسمی بر لبان تک تک ما ظاهر می شود که گوئی قهرمان تمامی صحنه های رسیدن به چنین موقعیتهائی خودمان بوده ایم!.

اگر کمی به عقب بر گردیم قبل از این، کوردهای عراق(که نام جنوب کوردستان را بدانها اطلاق نموده ایم) به اتونومی محلی دست یافتند. این دولت محلی کوردی که بابت آن خون صدها هزار انسان از جنس ما ملت کورد برای آن ریخته یا در گورهای جمعی زنده به گور یا انفال شدند، اکنون با گذار از مرحله ی مشروعیت به مرحله مقبولیت گام نهاده است. طبق قانون اساسی و پرتوکولهای موجود در بین دولت مرکزی عراق با حکومت اقلیم کوردستان، این حکومت محلی در چارچوب عراقی یکپارچه قرار گرفته و به حیات سیاسی ادامه میدهد. از نظر روابط بین المللی و عرف دیپلماتیک در قالب عراق با یکسری امتیازاتی که در قانون اساسی عراق بدین منطقه ی خودمختار داده شده، برخورد می گردد. پس براساس ساختار واقعیت سیاسی این بخش از کوردستان نمی تواند براساس مصالح حزبی یا گروهی و حتی رهبری یا شخصیتی یا تابعیت از احساسات ملی آنهم از نوع کوردی رفتار نماید. برای این بخش از کوردستان چارت و قواعدی سیاسی و دیپلماتیک تعریف و باید براساس آن گام بردارد و در غیراینصورت اگر تمایلات احساسات ملی که در عالم سیاست دیپلماتیک برای آن تعریفی برای ملت کوردی که تجزیه شده و هر بخش آن تحت امر دولتی قرار دارد وجود ندارد عمل نماید، فوراً به نقض تمامیت ارضی و مداخله در امور سایر کشورها به خصوص همسایگانی که همنوعان کوردش در آن سکونت دارند متهم می شود!.

آنکه محرز است این حکومت محلی کوردی در قالب عراقی یکپارچه تا کنون در مسیر سیاست دیپلماتیکی که پیروی نموده است، موفق عمل کرده و خرده گرفتن و انتقادی از ناحیه ای سیاسی و دیپلماتیک برآن وارد نیست و اگر گلایه ای و نه انتقاداتی بدان، فقط جنبه ی عاطفی و عرقی همنژادی داشته که تعریفی در روابط دیپلماتیک و منافع سیاسی و اقتصادی مردمی در محدوده ائی جغرافیائی کشوری مستقل تا کنون برای آن ارائه نشده است.

بدین منوال نتیجه می گیریم داشتن روابط حسنه با سایر دولتهائی که بخشی از کوردستان در آن قرار دارد و مواضعی برعکس یا ناهمگون با مواضع احزاب یا جریانهای آن بخش از کوردستان و نامتقارن بودن براساس این اصل روابط دیپلماتیک است که برای تمامی کشورهای جهان لازم الاتباع بوده و باید پیروی گردد(هرچند در برخی جهات حکومت اقلیم کوردستان و رهبران سیاسی آن این اصول را رعایت نکرده و برخی مواقع با پیروی از عاطفه ی کوردگرائی اقدام و گامهای مثبتی در حل مسئله ی کورد سایر بخشهای کوردستان را نیز برداشته اند).

در کشاکش بهارعربی و کشیده شدن دامنه ی آن به کشوری بنام سوریه که ساکنانی کورد در آن وجود دارند و ما کوردها برآن نام غرب کوردستان را نهاده ایم، فرصتی همچون ضعف و زوال دولت مرکزی عراق برای قبول خواسته های کورد با روشی نیمهً شبیه در سوریه برای کورد ایجاد شد. این بخش از ملت ما و رهبران سیاسی که داشتند، درایتی به خرج داده و با الهام و کسب تجارب از حکومت محلی کوردستان در عراق، اقدامی جالب بعمل آوردند. سران سیاسی غرب کوردستان ما از دودستگیها و درگیریهای در بین سنی مذهبان و علویان حاکم را مغتنم و ابتکار و اقدام جالبی بعمل آوردند. این اقدام آنان واقعاً جای بسی ستایش دارد. در حالیکه سنی مذهبان تندرو با دولت بشار علوی درگیر بوده/هستند با در پیش گرفتن روندی منفعت طلبانه و در نظر گرفتن اختلافات دول همسایه با دولت بشار، از آب گل آلود ماهی گرفته و بدون خونریزی مناطق کوردی را تحت فرمان در آوردند که هم از کنترل دولت بشار این مناطق را خارج و هم از به کنترل درآمدن این مناطق توسط مخالفان مسلح تندروی سنی مذهب بشار موسوم به ارتش آزاد سوریه ممانعت بعمل آوردند. درگیرودار ادامه ی جنگ داخلی در سوریه، کورد در این بخش توانست با سازماندهی و ایجاد ارتشی کوردی، مواضع خود را در اکثر مناطق کوردنشین سوریه استحکام بخشد. حال سرنوشت این بخش از کوردستان ما نیز درحال حاضر نیمه روشن است. ولی در صورت برقراری دولتی مرکزی همچون دولت بغداد در این کشور که امکان آن وجود دارد و برخلاف سایر دیدگاه ها، پارادایم موجود در عرصه ی سیاست بین المللی کنونی که چیزی بنام تجزیه خاک سوریه را در ذهن نمی پروراند و سایر دول عربی که تحت عنوان اتحادیه ی عرب سازمانی دارند، این دیدگاه را صرفاً بدلیل ذهنیت و مواضعی منفی که نسبت به کورد دارند بر نمی تابند، احتمال ایجاد منطقه ای خودمختار دیگری در بهترین حالت همچون حکومت اقلیم کوردستان وجود دارد. با نگاهی با سیاستهائی ابرقدرتها در رأس آنان آمریکا، فعلاً چراغ سبزی برای ایجاد چنین منطقه ای خودمختار دیده نمی شود و اغلب دیدگاه ها چراغ زردی است که براساس شرایط و بازتعریفی براساس منافع آنان بستگی داشته و قرمز و سبز شدن این چراغ برای کورد(سوریه) مشروط بدان است.

البته رسیدن کورد در این بخش از کوردستان به اداره ای محلی غیرقابل پیش بینی برای تمامی احزاب کوردی و حتی عرصه ی سیاست بین المللی بود. ولی قرار گرفتن در برابر حقیقتی موجود، گام نخست را برای رسیدن به مشروعیتی بعد از پایان درگیریها در بین دولت دمشق و سنی مذهبان تندرو ایجاد کرده است. بایستی در انتظاری سیاسی فرو رفت تا ببینیم جانشینان اسد چه علوی یا سنی مذهبان یا طیفی سکولار که بر حسب شرایط مقبول ابرقدرتها به صحنه سیاسی سوریه خواهند آمد و اینکه چگونه در قانون اساسی تدوین شده ی جدید با غرب کوردستان ما کنار خواهند آمد، مرتبط خواهد بود!. با چنین ابهاماتی در مورد سرنوشت این بخش از کوردستان در حال حاضر در صحنه ی نمایش سیاسی روابطی دیپلماتیک با دولتهای همسایه سوریه که کوردهای همنژادشان درغالب کشورهای آنان سکونت دارند دیده نمی شود و اگر روابطی وجود داشته باشد که معمولاً چنین روابطی در حالت خفا برقرار می گردد، بعد از تعریف منافع متقابل و رسیدن به هدف(حکومت محلی کوردی) این بده بستانها حالتی دیپلماتیک رسمی به خود گرفته و آشکار خواهند شد.

به ترکیه بر می گردیم. آنچه که بر کسی پوشیده نیست و کاملاً عیان است مسئله ی حقوق کورد در این کشور است و تاریخی دور و درازی دارد و نیازی به توضیحی مفصل ندارد و فقط بدین بسنده می شود که کورد این کشور بعداز فروپاشی سلطه ی امپراطوری عثمانی تا کنون حتی بطور محلی نیز نتوانسته است به زبان مادری خود تکلم نماید. ملیتی برای کورد در ترکیه تعریف نشده و براساس قانون اساسی کنونی این کشور، ترکیه امروزی کشوری است که تمامی مردمان آن دارای یک ملیت ترک با یک زبان و یک پرچم و یک دولت واحد می باشند.

در این کشور که بخش اعظمی از کورد که آنرا شمال کوردستان ذکر می کنیم، سکونت دارند. مبارزاتی پی در پی در این بخش روی داده است. در نهایت نیز آخرین پرچمدار مبارزات حق طلبانه ی کورد توسط حزب کارگران کوردستان برافراشته شد و اکنون نیز در گیرودار رسیدن به سر منزل مقصود است.

تمامی احزاب کوردی در برهه های زمانی مختلف با شعار دشمن دشمن من دوستم می باشد، روابطی را با دولتهائی که چهاربخش کوردستان تحت کنترل داشته اند، ایجاد کرده اند. آنچه که عیان است این چنین روابطی نیز در تضعیف دشمنانشان در خواستگاه سیاسی آن بخش از کوردستان(بجز شرق کوردستان) پیامدی مثبت برای آنان در پی داشته است و نتیجه ی دلخواه را از آن کسب کرده اند.

حالیه کاملاً مبرهن است در پروسه ای که کورد در ترکیه وارد آن شده، مراحل ابتدائی ایجاد زمینه برای ورود به مراحل کسب مشروعیت می باشد. در ترکیه زمزمه ی ایجاد تغییرات در قانون اساسی و اینکه پاشنه آشیل ترک برای ورود به اتحادیه اروپا مورد اصلی آن مسئله ی کورد است، وجود دارد.

دولت ترکیه از سوی دیگر مورد فشار منطقه ای قرار دارد و می خواهد با استفاده از نوستالوژی امپراطوری عثمانی در خاورمیانه، مجدداً با فرمی جدید وارد صحنه ی سیاست بین المللی شود. درواقع می خواهد با یک تیر دو نشان بزند!. از یکسو با ورود به اتحادیه ی اروپا که آرزوی دیرینه ی ترکیه برای خلاصی از آسیائی بودن و رسیدن به تجدد اروپائی است و از سوی دیگر نیز زیربناهای اقتصادی در جهت شکوفائی اقتصادش که یخشی از آن را اقلیم کوردستان تأمین می کند، بکار گیرد. پس عقلانیت سیاستمداران ترک بدین بلوغ رسیده است که بدین جنگ طاقت فرسای هزینه بردار با کورد خاتمه و وارده پروسه ای بنام صلح با طلایه داران مبارز کورد در کشورش گردد.

حال وقتی که حزب کارگران کوردستان از حالت مبارزه ی مسلحانه خارج و همچون سایر احزاب در اقلیم کوردستان وارد مشروعیتی سیاسی در کشور ترکیه شود و در قالب کشوری بنام ترکیه قرار گیرد. شعاری بنام چهار بخش کوردستان در کجا جای خواهد رفت!؟. در عرصه ی سیاست دیپلماتیک روابط بین المللی و قانون اساسی کشور ترکیه آیا چنین چیزی قابل قبول است که من کورد از سایر بخشها وارد عرصه ی سیاسی ترکیه شوم!؟.

مرحله ی مبارزاتی شعارهائی دارد که تماماً حماسی است و جائی در عرصه ی سیاست جای گرفتن و کسب مشروعیت از ساختار سیاسی حاکم و آنهم نه از نوع انقلابی ورود به عرصه ی سیاسی، بلکه برای رسیدن به مشروعیتی برای قبول کردن کورد بعنوان ملیتی که دارای زبانی متفاوت و فرهنگی متفاوت است، جائی نخواهد داشت.

برای مثال: زمانی که چه گوارای آرژانتینی در آن بهبوهه ی اوج صف آرائی بلوک شرق توانست در انقلاب کوبا جای گیرد، مدت زمان کوتاهی توانست بعنوان ریاست بانک ملی و وزارت صنایع کوبائی را که رهبری آن فیدل کاستروی همرزمش رئیس جمهور آن بود، برعهده بگیرد. حال در ترکیه ای که کورد اقلیت است و رئیس جمهور آن همرزم کورد مشروعیت خواه نیست، چگونه کوردی مبارز دارای تابعیت کشور دیگری در پستی سیاسی حتی محلی قرار گیرد!؟.

داشتن شخصیتی فرامنطقه ی و مبارز بودن برای هر انسانی قابل تقدیر است و این اشخاص بی نظیر، اسطوره ها و سنبلهائی از ارزشهای والای اخلاق انسانی برای دفاع از هر مظلومیتی در برابر ظالمان می باشند. ولی پروسس سیاسی و تعاریف و قوانین و قواعد حقیقت جهان سیاست چنین موضوعاتی را بر نمی تابد. شاید چنین اسطوره ها و قهرمانانی برای مدتی مورد الطافی قرار گیرند، ولی اجازه ی ورود به جهان سیاست و قواعد آن در کشوری که تابعیت آنرا ندارند، تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. مثال دیگری ذکر می کنم: نویسنده ای ترک تبار اسماعیل بیشکچی کتابها و نگارشات وی در دفاع از کورد در ترکیه و تحمل زندانهای طولانی مدت وی بر سر مسئله ی کورد در ترکیه بر کسی(حداقل بر ما کوردها) پوشیده نیست. زمانی که وی به اقلیم کوردستان دعوت شد، بعنوان یک لابی و مدافع سرسخت کورد مورد استقبال گرم قرار گرفت. به این حامی و مدافع کورد جوایزی به رسم یادبود اهداء شد. ایشان نیز که آرزوی دیدن دولتی کوردی را داشته اند، چنین متوقع نبودند که پستی یا مقامی را در حکومت اقلیم کوردستان احراز نمایند. پس اصول سیاست بین المللی معیارهائی دارد که برخلاف شرایط مبارزاتی است و اگر دیده می شود در کشورهای اروپائی نمایندگانی کورد یا از سایر ملیتهای خاورمیانه وارد پارلمان کشورهای اروپائی یا اتحادیه ی اروپا می شوند، قوانین اساسی این کشورها و تعریف آنان نسبت به شهروند بودن متفاوت و مراحلی بنام رنسانس را در پیشنیه ی تاریخ ذهنیت سیاسی خود دارند و از آن گذار نموده اند، ولی بازهم با این حال برای جای گرفتن در پستهای حساس دولتی و سیاسی دارای ضوابطی مختص و خاص خود هستند که محدودیتی را برای شهروندان مهاجر در این کشورها ایجاد کرده است(البته اینرا نیز فراموش نکنیم که در روند دمکراسی خواهی نیز همیشه مدلها و مکاتب اروپائی مورد نظر ماست و از آنان الگو برداری می کنیم). حال از این اصول بگذریم در خاورمیانه ای قرار داریم که ترکیه و ایران و عراق و سوریه ای که کورد در آن قرار دارند، تعاریف و قوانین آنان نسبت به کورد و حتی نحوه ی اداره و روند پروسس سیاسی در کشورهایشان جای بسی تأمل دارند.

در خوش بین ترین حالت، زمانی که کورد در ترکیه بعد از کسب مشروعیت به اتونومی برسد، شاید همچون حکومت اقلیم کوردستان جنبه های عاطفی و عرق احساساتی از نوع کوردی را نسبت به شرق کوردستان(ایران) بعمل آورد، ولی دیگر این چنین اجازه ای به شمال کوردستان ما در قالب کشور و دولت ترکیه داده نخواهد شد تا در مورد کوردهای همنژادش در ایران مداخله ای سیاسی بعمل آرود. آنزمان روابطی به عنوان حسن همجواری و مستحکمتر کردن روابط دوجانبه و منافع مشترک سیاسی طرفین در لوحه ی کار سیاسی قرار خواهد گرفت.

نظرات عامیانه و غیرکارشناسانه ای برخی که الفباء سیاست را نخوانده وهمانند قارچی بطور ناگهانی در زمین میدان سیاست کوردی سر از خاک برآورده اند، نه تنها باعث مضحکه شدن و توهین به تمامی رهبران و سران سیاسی کورد است، بلکه تحقیر کردن شعور ملتی می باشد که برای رسیدن به خواسته های کاملاً مشروعش هنوز قربانی میدهد.


برمن خورده نگیرید بدین دلایل عاشق کوردستانم


شورش شهباز/ با ترانه ای که از یکی از کانالهای کوردی با لهجه ی شیرین کرمانجی پخش می شود. باز هم احساساتم طغیان می کند و ناخواسته دست بر کیبوردم میبرم و شروع به نگارش می کنم. به کورد بودنم فکر می کنم. به رهبرانم، از هر کدام از آنان، نشانه ای بر تارک سلولهای مغزم نقش بسته است.

شیخ محمود برزنجی را بدلیل دست ندادن به انگلیسیها که آنان را نجس میدانست و پیچیدن دستش در پارچه ی، رسم و ادب دست دادن را بجای آورده است(برخلاف نظر دیگران که آنرا از دیدگاهی مذهبی می پندارند)، بنده آنرا از درایت شیخم میدانم که استعمارگر را نجس تلقی کرده است.

به رنگ پیشوایم رئیس جمهور کوردستان نگاهی در افکار می اندازم، شهامتش در پایبندی به سوگندش در ماندن کنار ملت کورد تا مرگ، در ذهنم تداعی می شود.

به دیگر سوی آرشیو سلولهای خاکستری مغزم کلیک می کنم، صفحه ی ملا مصطفی بارزانی باز می شود، فوراً فکرم بسوی شهامتش و در رکاب پیشوایم قرارگرفتنش و فرماندهی نظامی وی در جمهوری کوردستان، برجسته می گردد. به نصایحش و گذار از رود ارس و ناملایمتهای انفال و سر به نیست کردن هزاران بارزانی و سایرین که طی چند مرحله ی انفال کوردان گرمیان و کوردان فیلی و شیمیائی باران حلبجه ... در حال تفکر، وجودم را می لرزانند....

فایل دیگری باز می کنم. به دکتر قاسملو و شرفکندی فکر می کنم به ابعاد شخصیت دیپلماتیکش فکر می کنم. به نقشش در جنبش کوردی می نگرم. اینبار دیگر آهی از دل بر می کشم و دیگر طاقت نگارشم سر میرود و سیگاری را روشن می کنم و با حسرت و غمی کهنه در دل، بدان پکی عمیق میزنم...

بعد از چند دقیقه، به یک دیگر از رهبرانم، فواد سوسیالیستم می اندیشم.

به لحظه ی شهادتش و احترام نظامی دشمن بر جسد مطهرش فکر می کنم...

افکارم موج میزنند و بی محابا به سمت آپو میروند. به ناجوانمردی دشمنانم در برابرش فکر می کنم.

در حال نوشتن بودم که خانمی کورد، عکس پدر شهیدش را که در تهران به شهادت رسیده است و در صحفه ی یکی از دوستانم به اشتراک گذاشته است. به تفکری عمیق فرو میروم...

بغضم می ترکد و دیگر نمی توانم خودم را کنترل کنم. مادرم همیشه می گفت: وای بر آن روزی که مردان گریه کنند!؟.

خاطرات دوستان شهیدم را بیاد می آورم، دکتر... را بخاطر می آورم، زمانی که از هم خداحافظی کردیم و دست بر روی شانه ام گذاشت و با تبسمی گفت: در انتظارت می مانم تا در پی ما بیائید...

به خانم نامزد شهیدی که بعد از خواستگاری، نامزدش شهید می شود و اکنون در سنین پنجاه سالگیست، فکر می کنم.

به همسر شهیدی که با داشتن چندین فرزند شهید که جای خالی پدر را پر کرده است، فکر می کنم...

به سالمندی که با دیده ی پر از اشک و ذکر یاد برادران شهیدش که از من نظر می خواهد که آیا آزادی کوردستان را خواهم دید؟ فکر می کنم...

به معلم شهیدم فرزاد و یارانش فکر می کنم. به شیرینی که در جوانی به جرم کورد بودن پرپر و جوانیشد کامش تلخ گردید، فکر می کنم...

به فرهادی که کوهکنی از دیارم کوردستان بود، فکر می کنم...

به هیمنم(حسین خضری) فکر می کنم و هنوز صدای قهقه هایش در گوشم می پیچد. به روژهاتم فکر می کنم و...

دیگر انگشتانم توانائی تایپ ندارند و در ذهنم آنچه می گذرد را نمی تواند تایپ کند.

در نهایت انگشتانم به مغزم التماس می کنند که دست بردار و مغزم نیز ...

به انگشتانم فرمان میدهد که بنویس: کوردستانم را دوست دارم.