هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

ضرورت ایجاد تاریخ نو مبارزاتی مبنی بر انطباق مکان و زمان برای مبارزه

شورش شهباز/همانگونه که هویداست در روند تشکیل دولت از ابتدا تا کنون براساس ساختار هرمی(پاترمونیک= سه ضلعی) بودنش و عدم آنکه این ساختار توانائی آنرا نداشته، تمامی جامعه که حالتی فراتر از این چنین حالتی شکلی دارد را فراگیرد، پی در پی عصیان و شورشهائی علیه این ساختار بعمل آمده است.   

آنچه که تمامی عصیانگران و یاغی شدگان از دولت بدان نپرداخته اند یا اینکه توان فکری تحلیل آنرا نداشته اند، این است که با از میان برداشتن هر ساختار سیستمی بنام دولت، مجدداً این مبارزان که داعی حمایت از اقشار زیر دست و خود را نمایندگان تمامی جامعه نامیده اند، به محض رسیدن به قدرت و جایگیری در سیستم با تغییراتی فرمالیته، فقط اسامی را تغییر داده اند و گرفتار جادوی افسانه ی قدرت و دولت شده اند. از امپراطوری به پادشاهی نام سلسله ی پادشاهانی جدید را خلق کرده اند و از دیکتاتوری تا ... و حتی از تقسیم کشوری به چند دولت، این روند کماکان ادامه داشته و دارد.

امروزه که سیاست در جهان امروزی حالتی عامیانه به خود گرفته و تقریباً عوامفریبی در آن ممکن نیست(مگر اینکه با خدعه و یا ابزارهای فشار و قتل و عام خاموش مخالفان را با سیستمهای حاکمه به ویژه در خاورمیانه را از میدان بدر کرد یا منافع گروهی را تأمین نمود تا طلایه دار سیستمی فکری دولتی باشند)، ضرورت تاریخی ایجاب می کند تا مبارزاتی نو با متدی نو و در قالبهای خارج از ساختار افسانه ی قدرت و جادوی دولت را ایجاد نمود.

تمامی فلسفه های سیاسی و دینی در این عصر بدلیل مبدل شدن به ماکسی برای ساختار دولت، حالتهای واقعی خود را که اصولاً مبانی برای رفاه و سعادت بشری را با خود داشته اند به چالش جدی کشیده شده اند. حال اگر توان فکری بوجود آید تا این ماکسها را از چهره ی دولت کنار زد، آنوقت صورت واقعی جذام گرفته و کریه دولت و دولتمردان به وضوح تمام دیده خواهد شد.

در متد فکری بشر، دیالکتیکی همواره در جریان است که در برابر هر کنشی، واکنشی نشان میدهد. حال اگر بتوان کنشها را در بوته ی تحلیلی منسجم و سازماندهی شده قرار داد، بدون شک توان ظهور واکنشی درخور و شایسته نیز پدید خواهد آمد.

مباحث مکتبهای مختلف دینی و سیاسی در این عصر بدلیل داشتن خواستگاهی صرف تکنوکراتیک و رسیدن به قدرت و رقابت بر سر سکانداری آن در چارچوب دولتی که هر کدام خود را مدرنتر تعریف می کنند، وارد بحرانی جدی شده اند. دین و مذهب که می بایستی دارای جایگاهی اجتماعی باشد و در جامعه به نقش اخلاقی و هدایت افراد جامعه بسوی سعادتی(با امر و نهی اجتماعی و انعطاف ارحم الراحمینی که دارد) بپردازد، برعکس وارد مقوله ی دست یابی به قدرت یا حفظ جایگاه قدرتی دولتی را که بدست آورده شده است. برای آنکه بتواند عدم پاسخگوییهایش به نیاز امروزی پیروانش یا بهتر بگوییم جامعه ای را که نگذاشته با تزریق دوز درمانی افیونی متافیزیکی بیش از حدمجاز بدان به بلوغ طبیعی خود برسد را جبران کند، وارد بازی قتل وعام و حذف مخالفان کرده اند.

حال اگر بررسی و بازرسی نقدمأبانه ای را در پیش گیریم، وجه دیگر مکاتب سیاسی که بطور

وارداتی محصول و کالائی خارجی بدون داشتن معیارهای استانداری وارد عرصه ی ذهن

انسان خاورمیانه ای شد، بدون آنکه بتواند دوران عقلانیت یا تناسب داشتنش با ظریفیت فکری جوامع خاورمیانه را در محک آزمایش قرار دهد، بی محابا و بدون سیر جریانی اندیشه ای گذراندن پروسسی بر مبنای تساوی زمان و مکان، به سریر مرکز قدرت نزدیک و در شکل و اندازه ای برای روبندی جدید تبدیل شد که نمونه ی بارز آنرا می توان در کشورها عراق، لیبی، مصر و سوریه مشاهده نمود. این کشورهای مذکور بدلیل عدم داشتن ظرفیت و نبود زمینه برای ایده ی سیاسی سکولار و از جهت دیگری، غرق شدن و مسخ طراحان اندیشه در رسیدن به قدرت و دولتداری، به دیکتاتورانی تبدیل و نتایج تخریبات عملکرد و حتی تاوانی را که مردمان این کشورها پرداخت می کنند، بر کسی پوشیده نیست و به وضوح تمام محرز است. در اینجا، زمانی که به روشی دیالکتیک به نقد می پردازیم و هم جامعه و هم پیشاهنگان فکر نوین سیاسی را موردبررسی قرار میدهیم، روشن می شود که پیشاهنگان این کشورها برآمده از همان جوامع خود هستند و مراحل گذار ذهنیتی و اینکه تدابیری برای آنکه مسخ قدرت نشوند را پشت سر نگذاشته اند.

به ایران بر می گردیم. در ایران نیز این پروسه از تشکیل سلسله ی ماد که وامدار تمدن عیلام است، آغاز گردید. در سیر تمامی تحولات و مبارزات و عصیانهائی که در برابر سلسله های متعدد شکل گرفت، دارای چنین ساختاری بودند که در سیر روند رسیدن به قدرت و در دست گرفتن سکان قدرت، جامعه و مردم عامه طعمه ی رسیدن به قدرت افرادی شد که خواه در جنگ قدرت در درون حاکمیت رنجش خاطری داشته اند یا فشار بیش از حدی که موجبات کینه ی افرادی در قبایل گردید به عزمی تبدیل شد تا گروهی با سودجوئی و بهره کشی از آنان به سریر قدرت تکیه کنند.

در ایران نظام پادشاهی نهادینه شده ای بدون بدیلی از اعماق تاریخ به جهان قرن بیستم پای نهاد. نهایتاً اینکه با ایجاد موجی چپگرا در سراسر جهان که آبشخور فکری براساس تئوریهای مکتب فرانکفورت داشت، پای برعرصه ی وجود نهاد. تمامی این تئوریها بدون ایجاد سنتزی و بومیزه شدن به خورد جامعه داده شد. پیام آوران و حاملان این تفکرات بدلیل نداشتن تخصص و عدم شناخت کافی از جامعه و اینکه دارای پیش زمینه ی شخصیتی که دارای ذهنیتی بسته و آمر و مأمور بود، در همان گامهای اولیه دچار نوعی واکنشی و گرایشی از سوی جامعه که بسوی جبهه گیری ختم شد، مواجه گردیدند. نتیجتاً این روند بدون داشتن مکانیزمی راهبردی برای ایجاد بستر ذهنیتی جدید در جامعه و شکل دادن شخصیت فردی و جمعی جدید و اینکه پیش زمینه ی خواستگاه حاملان این تفکر رسیدن به قدرت و دولت بود، عقیم گردید. انقلاب ایران و تعویض نظام پادشاهی با تغییر دادن نام آریامهر به رهبری با مزین شدن واژگان جدیدی بجای واژگان سیستم سلطنتی والاحضرت و اخترهمایونی به امام و مقام معظم تغییر نام داد که بعد دیگری از این مسئله است. در جریان شکست تفکر چپ در جامعه ای سنتی و اینکه این جامعه فاقد ذهنیتی برای ایجاد چنین شخصیتی بود، متأسفانه جامعه در روندی قرار گرفت که به سمت دینی سیاسی گرایش و تمایل نشان داد که آنرا تجربه نکرده بود و در آن غرق شد. سردمداران دینی با استفاده از منبرهائی که در درون اجتماع داشتند، سلسله وار و بدون وقفه به بمباران سایر تفکرات و مکاتب سیاسی پرداختند و جامعه(استثناء قشری اقلیت) پذیرای چنین گفتمانی شد و با قهر و غضبی فکری، آلت دست کاهنان دینی جدید شدند. بیهوده نیست که کسروی گفته است: کشور ما یک حکومت دینی به تاریخ بدهکار است و باید بهای آنرا بپردازد.

با ایجاد فضائی تماماً امنیتی بی مهابا و بدون تردید، کادرهائی را پرورش دادند که در هر مقطعی این افراد ایدئولوژیک بدون محاکمه مخالفان را در یک چشم بهم زدن و فقط با اشاره ای از میان برداشته اند. بستر انتخاب این افراد در جامعه و گلچین کردن آنان در بین افرادی که دارای عقده های مختلف روانی بوده اند به بعد دیگری از مسخ شدن و گرسنه نگهداشتن انسانهائی در جامعه بر می گردد که باید با تعمق و رویکردی کارشناسانه بدان پرداخته شود.

در طول بیش از ربع قرن حکومت که حکومت اسلام ناب محمدی نام گرفته است، دیگر هیچ دروغی یا ریاکاری و حتی مصلحت اندیشی برای ماندن بر مسند قدرت نیست که این عالیجنابان وسروران کون و مکان آنرا بکار نبرده باشند. تک تک افراد جامعه به نوعی سیاست زدگی و گریز از آن دچار و با هر بیانی سیاسی(هرچند مخالفی رادیکال با سیستم باشد) با دیده ای تردید می نگرند. اما نباید از این غافل بود که سیاستهای این نظام از ابعاد مختلف نای جامعه را گرفته است و نشستگان بر کرسی قدرت از این غافلند که بالاخره کاسه ی صبر جامعه لبریز خواهد شد و همچون بمبی اتمی منفجر خواهد شد.

اکنون ظرف مکان و زمان بر هم در حال منطبق شدنند و چیزی نمانده است تا قمر در عقربی نه در کیهان، بلکه در زمین و در نقطه ی جغرافیائی بنام ایران پدید آید. کوتاه سخن اینکه برای چنین حالتی بایسته است تا مبارزانی و پیشاهنگانی نو پای در عرصه نهند و تاریخی جدید از مبارزه را ورق زنند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.