هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

چگونه پیام رسانه های خارجی مخالف را به منابر اجتماعی داخل ایران برد!؟

شورش شهباز/ می خواهم وارد مقوله ای شوم که متردد هستم مورد قبول مخالفان حکومت اسلامی از آمریکا گرفته تا به تمامی مخالفان سرسخت این نظام و حتی احزاب کوردی واقع شود.   

در مشاهداتی که نسبت به رسانه های مخالف در برابر سیستم حاکم برایران به خصوص در جریان انتخابات داشتم، آنچه که مورد توجهم قرار گرفت، تمامی رسانه های مخالف به تریبونی برای این نظام تبدیل شدند و علیرغم میل باطنی این رسانه ها بطور ناخواسته، آب را به آسیاب این سیستم ریختند و...

آنچه که در بهار عربی بدان توجه نشد و کشورهای تونس و لیبی و مصر و... را درنوردید، سکوت رسانه ای که در این کشورها حاکم بود و می بایستی رسانه های مخالف با سیستم ایران از آن درسی آموزنده می گرفتند. این سکوت و عدم نبود مبحثی روزانه در مورد دولتهای این کشور به سکوتی قبل از طوفان تبدیل و سبب زایش انقلابی شد که حتی تمامی کارشناسان خبره در امور سیاسی این کشورها از آن غافل بودند. این سکوت و نبود مباحثی در مورد جنایتها و نظامی دیکتاتوری حاکم براین کشورها، باعث شد تا ظرف مخالفت اکثریت مردم این کشورها لبریز و منجر به انقلابی فردی که تمام سطح جامعه ی این کشورها را فراگرفت و سراسر جامعه ی عربی را در نوردد و به موج عظمیی در سایر کشورها مبدل گردد که نام بهار عربی به خود گرفت.

اگر رجوعی به تاریخ نزدیک به چهل دهه ای حاکمیت سیستم اسلامی ایران بنماییم، می بینیم که همیشه بدلیل وجود تبلیغات رسانه ای مخالف، این سیستم در مباحث روز و داغ سیاسی رسانه ای حضوری پویا و مستمر داشته و از این طریق، آن پتانسیل مخالفت و اعتراض جامعه به حد سرکش و طغیانی نرسیده و باعث خنثی شدن آن گردیده است. در واقع بطورناخواسته، انرژی مبارزه ای مردمی بهدر رفت و رسانه های مخالف همچون سوپاپ اطمینانی بطورناخواسته برای این سیستم عمل کرده اند. در دیالکتیک مبارزاتی اصل پارالل بودن زمان و مکان برای مبارزات، اصلی اساسی است و عدم ناهمگونی این دو مقوله به خسرانی برای هرجریانی تبدیل خواهد شد. پس بنابراین اصل، بدلیل عدم تشخیص زمان و مکان مناسب از سوی این رسانه ها و بدلیل عدم توانائی در ایجاد توازنی در بین زمان و مکان، نتیجه دهی و برداشت، بجز آنکه راندمانی صفر دارد، سیری منفی را طی و سیستم حاکمه ای که با آن وارد جنگی رسانه ای شده است، محصول فکری و خلاء موجود ایجادی در شکاف بین زمان و مکان را بکار آورده و از آن برداشتی مثبت براساس منافعش کرده و می کند.

اصل دیگری نیز در ابعاد دیالکتیک وجود دارد و آن اینکه اصل رد کردن، خود به نوعی قبول کردن است و در ضمیرناخودآگاه گرایشی نسبت بدان بوجود خواهد آمد. غرض آن نیست که گوینده و طراح رد و انکار حتماً مطرح کننده ی آن باشد و بدان گرایشی ضمنی یا تلویحی در پساپرده ای آن بوجود آید، بلکه می تواند هم طراح و هم مخاطب طرح کننده را در بر گیرد. برای مثال: سیستم حاکم بر ترکیه، سالیان متمادی بودن کورد در ترکیه را انکار نمود، ولی با گذشت زمان و برمنبای قواعد اصل ذکر شده، بالاخره بدین نقطه که در ذهن و پسای فکری وجود داشت و در ظاهر با گفتاری رسانه ای انکار شد، مورد قبول واقع گردید و...

نحوه ی برخورد رسانه ای مخالف با سیستم ایران، همانند رسانه ی دوران جنگ سردی است که غرب در برابر اتحاد جماهیر شوروی یا بهتر بگوییم بلوک شرق از آن استفاده می نمود. تجارب رسانه ی جنگ سرد عملاً نشان میدهد که چنین جنگ رسانه ای در خاورمیانه به ویژه در برابر سیستمی همچون ایران ناکارآمد و موجبات تخلیه ی انرژی مخالفت و مبارزه را در پی خواهد داشت. در زمان جنگ رسانه ای سرد، بلوک شرق منابر و واعظان و خطابی در مساجد و حسینیه ها و سایر اماکن مذهبی را که در اصل ماهیت خود نهادی اجتماعی هستند و با تغییر کاربری به نهادی سیاسی برای نظام سیاسی در کشوری اسلامی تبدیل شده است را در اختیار نداشتند و چنین جنگ رسانه ای موفقیتی را در برابر بلوک شرق در پی داشت و محال و تقریباً غیرممکن است با داشتن چنین نهادهائی در دل جامعه، از بدیلهائی که سیستم حاکم با داشتن کادرهای مجرب و حرفه ای که هرکدام خود را صاحب آن میدانند، غلبه نمود و باعث فروپاشی یا نابودی چنین سیستمی گردید.

اگر دقتی به رسانه های خارجی که در جهت منافع دولتهای مخالف با این سیستم و رسانه ی مخالف داخلی( که اکثر قریب به اتفاق در خارج از جغرافیای ایران به فعالیت می پردازند) داشته باشیم، می بینیم؛ بجای آنکه عملکردی مثبت داشته باشند و بتوانند این نظام را براساس تفکرات گوناگونی که دارند به چالش بکشند، باعث استحکام بیشتر آن شده اند. حال چرا این چنین می گویم!؟. روند و عملکرد و ادبیات رسانه ای امروزی در فضای مدرن کنونی که وجود دارد، نیاز به تبحر و ادبیاتی مختص به خود است تا بتواند آنقدر مقتدر و غنی باشد که اعماق مغزها را در نورد و ایجاد پرسشی فلسفی و روانشناسی در ذهنی را در پی خود به ارمغان آورد، بدون آنکه مخاطب نیازی به دانستن یا فارغ التحصیل بودن از دو رشته های مذکور باشد و تمام سطوح روان و مغز افراد اقشار مختلف جامعه را آماج قرار داده و ایجاد انگیزه کند.

زمانی که بدین رسانه های(مخالف) چه اینترنتی و چه مکتوب و حتی شنیداری و دیداری نگاه می کنیم، آنچه که به نظر می آید، انعکاس اخبار روزمره ایست که از داخل این نظام در جریان است و هیچ جریان مخالفی مالکیتی بر این اخبار و رویدادها ندارد و صرفاً با ذکر این اخبار به تحلیلهای که اکثر قریب به اتفاق بطوری غیرحرفه ای تحلیل می شوند و بجای آنکه بازدهی حداقل پنجاه درصدی به سبد فکری و منشی سیاسی چه مبارزاتی و چه مخالفتی را در پی داشته باشد، نتیجه ای معکوس در پی دارد و برداشت محصولی فکری – سیاسی تراوشی به سمت سیستمی که مخالف با آن هستند را در پی دارد.

این رسانه های مخالف بدلیل آنکه در فضا و محیط طبیعی خواستگاه سیاسی که دارند، ظهور و پیدایشی نداشته اند، بنام مبارزه و تخلیه کردن کینه و بغض، دارای گفتمانی رسانه ای خشمگین و ادبیاتی ناپخته و تقلیدی هستند که بصورتی مصنوعی به خورد مخاطبانی که قصد دارد آنانرا با خود همراه کند، داده می شود.

مشکل دیگر این رسانه ها(هرچند ادعائی بنام دموکراسی و ذهنیت آنرا دارند)، نگاه و دیدگاهی دولت مابانه و رسیدن با آنست و بجای آنکه در پی تغییر ذهنیت جامعه با راهکارهای راهبردی باشند، بیشتر طرف گفتگوی دولت هستند. در اینجاست که افراد جامعه و ذهنیت جامعه ای که باید تغییر یابد، قربانی و از یاد برده می شود.

در سیستم ایدئولوژی حاکمه برایران، آقای خمینی در آغاز پایه گذاری آن گفتند: سلاح تبلیغات برنده تر از جنگ است. پس به اهمیت استراتژیک رسانه ای از همان ابتداء پی برده اند و در برابر هرگونه کنشی رسانه ای، واکنشی درخور با آن بعمل آورده اند و بسیار خوب توانسته اند، افکار عمومی داخلی را از طریق تریبونهای اجتماعی(سیاسی شده) منحرف و با تکیه و خلق شعائری درخور زمان و مکان، ذهنیت جامعه را بسوی خود با ذکر در خطر بودن تمامیت ارضی و دیوسرشتی دشمنان، منکوب و منگ خود نمایند که اصلی غنی شده و برگرفته از رسانه ای هیتلری است و نازیسم نیز در آلمان آنرا پیاده نمود.

حال زمانی که شخصی در داخل ایران یکی از شبکه های تلویزیونی یا سایتهای اینترنتی را نگاه کند، ادبیاتی بجز ایجاد ترس و واهمه داشتن از این سیستم نمی بیند و در اینجاست که این رسانه ها نقش مخاطب گریز را بخود گرفته اند و این سیستم را در نظر فردی عادی یا معترضی یا اگر فردی بخواهد به مبارزی تبدیل شود و علیه این سیستم به مبارزه ای حداقل فکری بپردازد را منفعل می نماید.

حال با چنین اوصافی چه باید کرد!؟.

زمان و مکان اکنون بطوری دیالکتیک در حال پارالل شدن باهم هستند و این فرصت را باید غنیمت شمرد و باید بطوری جدی از همه ی جهات تلاش نمود تا این سیستم را وارد مرحله ای بحرانی رسانه ای بنام بایکوت نمود. اگر رسانه های مختلف اقدام به چنین بایکوتی نمایند و سیستم حاکمه ی برایران را از اولویتهای رسانه ی خبری خود خارج نمایند، بهانه ای برای منبرنشینی واعظان دیگر وجود نخواهد داشت و جنگ گفتمانی داخلی این تریبونهای اجتماعی دیگر از کنترل دولت خارج خواهد شد و به نقش اصلی خود بازخواهد گشت و بیشتر از رسانه های خارجی دولت را به چالش خواهد کشید و نقش بسزائی را برعهده خواهد گرفت. شاید این پرسش در ذهن بشکفد چگونه چنین چیزی امکان دارد؟ برای رسیدن به چنین مرادی و بهره گیری از این منبرها، لازمست به ساختار مذهب شیعه برگشت. ساختار مذهب شیعه در اصل بنیادیش، ساختاری ضددولتی است و همیشه دارای گفتمانی عصیانی و مبارزه طلبی و در پی ایجاد واکنشی اعتراضی می باشد. پس باید برای چنین ساختاری فرصتی ایجاد نمود تا مجدداً به نقش اصلی خود بازگردد و انگیزه ها را برای فراهم کردن بستری اعتراضی و مخالفت را بازسازی نماید و بعد از ایجاد چنین گفتمانی آنرا بسوی سکولاریسم جهت دهی نمود. زمانی که بایکوتی رسانه ای برای این نظام از همه سو در پیش گرفته شود، مباحثی که زمینه دهی ایجاد گفتمانی برای سیستم و بمبباران فکر اعتراضی و تخلیه ی انرژی مخالفت بسته خواهد شد و جنگ رسانه ای داخلی و تقابلی در بین دو فکر و ذهنیت سیستم حاکمه و جامعه ظهور خواهد کرد که موجبات انقراض سیستم را درپی خواهد داشت. منطق دیالکتیک مبارزه اینبار در شمای رسانه ای چنین اقتضاء می نماید تا در این برهه ی زمانی، وارد بایکوتی رسانه ای شد تا از پویائی و مبحث روز و داغ بودن سیستم حاکمه بر ایران مانع شد و با چنین راهکاری کاملاً کاربردی، مقدمات سکوت قبل از طوفانی را تدارک دید.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.