هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

روابط دیپلماتیک و سیاسی کورد و اصول و قواعد سیاست جهانی


شورش شهباز/ همه ی ما کوردها در هر بخشی از کوردستان و هرجائی از دنیا باشیم(با تمامی احزابی که داریم)، مدتیست پروسه ی مسئله ی حل قضیه ی کورد در ترکیه را با ولع و حرص خاصی پیگیری و هر آن در انتظار گشایش گره های بیشتر و آب شدن یخهای منجمد چندین دهه ای حقوق پایمال شده ی این بخش از ملتمان هستیم. به هر حال ما کوردها بجای آنکه ذکائی آنالتیکی یا سنتزی از آنرا در ذهن داشته و پرورانده باشیم، بدلیل اینکه بیشتر ذکاء عاطفی قوی یا به عبارت دیگر ژنی مشترک دادخواهی داشته و تحت ستمی همگون واقع شده ایم، با هر پیشرفتی(البته نه توسعه ای) در هر بخش از کوردستان در مورد رسیدن بخشی از ملت کورد به مطالباتش بسیار مشعف و تبسمی بر لبان تک تک ما ظاهر می شود که گوئی قهرمان تمامی صحنه های رسیدن به چنین موقعیتهائی خودمان بوده ایم!.

اگر کمی به عقب بر گردیم قبل از این، کوردهای عراق(که نام جنوب کوردستان را بدانها اطلاق نموده ایم) به اتونومی محلی دست یافتند. این دولت محلی کوردی که بابت آن خون صدها هزار انسان از جنس ما ملت کورد برای آن ریخته یا در گورهای جمعی زنده به گور یا انفال شدند، اکنون با گذار از مرحله ی مشروعیت به مرحله مقبولیت گام نهاده است. طبق قانون اساسی و پرتوکولهای موجود در بین دولت مرکزی عراق با حکومت اقلیم کوردستان، این حکومت محلی در چارچوب عراقی یکپارچه قرار گرفته و به حیات سیاسی ادامه میدهد. از نظر روابط بین المللی و عرف دیپلماتیک در قالب عراق با یکسری امتیازاتی که در قانون اساسی عراق بدین منطقه ی خودمختار داده شده، برخورد می گردد. پس براساس ساختار واقعیت سیاسی این بخش از کوردستان نمی تواند براساس مصالح حزبی یا گروهی و حتی رهبری یا شخصیتی یا تابعیت از احساسات ملی آنهم از نوع کوردی رفتار نماید. برای این بخش از کوردستان چارت و قواعدی سیاسی و دیپلماتیک تعریف و باید براساس آن گام بردارد و در غیراینصورت اگر تمایلات احساسات ملی که در عالم سیاست دیپلماتیک برای آن تعریفی برای ملت کوردی که تجزیه شده و هر بخش آن تحت امر دولتی قرار دارد وجود ندارد عمل نماید، فوراً به نقض تمامیت ارضی و مداخله در امور سایر کشورها به خصوص همسایگانی که همنوعان کوردش در آن سکونت دارند متهم می شود!.

آنکه محرز است این حکومت محلی کوردی در قالب عراقی یکپارچه تا کنون در مسیر سیاست دیپلماتیکی که پیروی نموده است، موفق عمل کرده و خرده گرفتن و انتقادی از ناحیه ای سیاسی و دیپلماتیک برآن وارد نیست و اگر گلایه ای و نه انتقاداتی بدان، فقط جنبه ی عاطفی و عرقی همنژادی داشته که تعریفی در روابط دیپلماتیک و منافع سیاسی و اقتصادی مردمی در محدوده ائی جغرافیائی کشوری مستقل تا کنون برای آن ارائه نشده است.

بدین منوال نتیجه می گیریم داشتن روابط حسنه با سایر دولتهائی که بخشی از کوردستان در آن قرار دارد و مواضعی برعکس یا ناهمگون با مواضع احزاب یا جریانهای آن بخش از کوردستان و نامتقارن بودن براساس این اصل روابط دیپلماتیک است که برای تمامی کشورهای جهان لازم الاتباع بوده و باید پیروی گردد(هرچند در برخی جهات حکومت اقلیم کوردستان و رهبران سیاسی آن این اصول را رعایت نکرده و برخی مواقع با پیروی از عاطفه ی کوردگرائی اقدام و گامهای مثبتی در حل مسئله ی کورد سایر بخشهای کوردستان را نیز برداشته اند).

در کشاکش بهارعربی و کشیده شدن دامنه ی آن به کشوری بنام سوریه که ساکنانی کورد در آن وجود دارند و ما کوردها برآن نام غرب کوردستان را نهاده ایم، فرصتی همچون ضعف و زوال دولت مرکزی عراق برای قبول خواسته های کورد با روشی نیمهً شبیه در سوریه برای کورد ایجاد شد. این بخش از ملت ما و رهبران سیاسی که داشتند، درایتی به خرج داده و با الهام و کسب تجارب از حکومت محلی کوردستان در عراق، اقدامی جالب بعمل آوردند. سران سیاسی غرب کوردستان ما از دودستگیها و درگیریهای در بین سنی مذهبان و علویان حاکم را مغتنم و ابتکار و اقدام جالبی بعمل آوردند. این اقدام آنان واقعاً جای بسی ستایش دارد. در حالیکه سنی مذهبان تندرو با دولت بشار علوی درگیر بوده/هستند با در پیش گرفتن روندی منفعت طلبانه و در نظر گرفتن اختلافات دول همسایه با دولت بشار، از آب گل آلود ماهی گرفته و بدون خونریزی مناطق کوردی را تحت فرمان در آوردند که هم از کنترل دولت بشار این مناطق را خارج و هم از به کنترل درآمدن این مناطق توسط مخالفان مسلح تندروی سنی مذهب بشار موسوم به ارتش آزاد سوریه ممانعت بعمل آوردند. درگیرودار ادامه ی جنگ داخلی در سوریه، کورد در این بخش توانست با سازماندهی و ایجاد ارتشی کوردی، مواضع خود را در اکثر مناطق کوردنشین سوریه استحکام بخشد. حال سرنوشت این بخش از کوردستان ما نیز درحال حاضر نیمه روشن است. ولی در صورت برقراری دولتی مرکزی همچون دولت بغداد در این کشور که امکان آن وجود دارد و برخلاف سایر دیدگاه ها، پارادایم موجود در عرصه ی سیاست بین المللی کنونی که چیزی بنام تجزیه خاک سوریه را در ذهن نمی پروراند و سایر دول عربی که تحت عنوان اتحادیه ی عرب سازمانی دارند، این دیدگاه را صرفاً بدلیل ذهنیت و مواضعی منفی که نسبت به کورد دارند بر نمی تابند، احتمال ایجاد منطقه ای خودمختار دیگری در بهترین حالت همچون حکومت اقلیم کوردستان وجود دارد. با نگاهی با سیاستهائی ابرقدرتها در رأس آنان آمریکا، فعلاً چراغ سبزی برای ایجاد چنین منطقه ای خودمختار دیده نمی شود و اغلب دیدگاه ها چراغ زردی است که براساس شرایط و بازتعریفی براساس منافع آنان بستگی داشته و قرمز و سبز شدن این چراغ برای کورد(سوریه) مشروط بدان است.

البته رسیدن کورد در این بخش از کوردستان به اداره ای محلی غیرقابل پیش بینی برای تمامی احزاب کوردی و حتی عرصه ی سیاست بین المللی بود. ولی قرار گرفتن در برابر حقیقتی موجود، گام نخست را برای رسیدن به مشروعیتی بعد از پایان درگیریها در بین دولت دمشق و سنی مذهبان تندرو ایجاد کرده است. بایستی در انتظاری سیاسی فرو رفت تا ببینیم جانشینان اسد چه علوی یا سنی مذهبان یا طیفی سکولار که بر حسب شرایط مقبول ابرقدرتها به صحنه سیاسی سوریه خواهند آمد و اینکه چگونه در قانون اساسی تدوین شده ی جدید با غرب کوردستان ما کنار خواهند آمد، مرتبط خواهد بود!. با چنین ابهاماتی در مورد سرنوشت این بخش از کوردستان در حال حاضر در صحنه ی نمایش سیاسی روابطی دیپلماتیک با دولتهای همسایه سوریه که کوردهای همنژادشان درغالب کشورهای آنان سکونت دارند دیده نمی شود و اگر روابطی وجود داشته باشد که معمولاً چنین روابطی در حالت خفا برقرار می گردد، بعد از تعریف منافع متقابل و رسیدن به هدف(حکومت محلی کوردی) این بده بستانها حالتی دیپلماتیک رسمی به خود گرفته و آشکار خواهند شد.

به ترکیه بر می گردیم. آنچه که بر کسی پوشیده نیست و کاملاً عیان است مسئله ی حقوق کورد در این کشور است و تاریخی دور و درازی دارد و نیازی به توضیحی مفصل ندارد و فقط بدین بسنده می شود که کورد این کشور بعداز فروپاشی سلطه ی امپراطوری عثمانی تا کنون حتی بطور محلی نیز نتوانسته است به زبان مادری خود تکلم نماید. ملیتی برای کورد در ترکیه تعریف نشده و براساس قانون اساسی کنونی این کشور، ترکیه امروزی کشوری است که تمامی مردمان آن دارای یک ملیت ترک با یک زبان و یک پرچم و یک دولت واحد می باشند.

در این کشور که بخش اعظمی از کورد که آنرا شمال کوردستان ذکر می کنیم، سکونت دارند. مبارزاتی پی در پی در این بخش روی داده است. در نهایت نیز آخرین پرچمدار مبارزات حق طلبانه ی کورد توسط حزب کارگران کوردستان برافراشته شد و اکنون نیز در گیرودار رسیدن به سر منزل مقصود است.

تمامی احزاب کوردی در برهه های زمانی مختلف با شعار دشمن دشمن من دوستم می باشد، روابطی را با دولتهائی که چهاربخش کوردستان تحت کنترل داشته اند، ایجاد کرده اند. آنچه که عیان است این چنین روابطی نیز در تضعیف دشمنانشان در خواستگاه سیاسی آن بخش از کوردستان(بجز شرق کوردستان) پیامدی مثبت برای آنان در پی داشته است و نتیجه ی دلخواه را از آن کسب کرده اند.

حالیه کاملاً مبرهن است در پروسه ای که کورد در ترکیه وارد آن شده، مراحل ابتدائی ایجاد زمینه برای ورود به مراحل کسب مشروعیت می باشد. در ترکیه زمزمه ی ایجاد تغییرات در قانون اساسی و اینکه پاشنه آشیل ترک برای ورود به اتحادیه اروپا مورد اصلی آن مسئله ی کورد است، وجود دارد.

دولت ترکیه از سوی دیگر مورد فشار منطقه ای قرار دارد و می خواهد با استفاده از نوستالوژی امپراطوری عثمانی در خاورمیانه، مجدداً با فرمی جدید وارد صحنه ی سیاست بین المللی شود. درواقع می خواهد با یک تیر دو نشان بزند!. از یکسو با ورود به اتحادیه ی اروپا که آرزوی دیرینه ی ترکیه برای خلاصی از آسیائی بودن و رسیدن به تجدد اروپائی است و از سوی دیگر نیز زیربناهای اقتصادی در جهت شکوفائی اقتصادش که یخشی از آن را اقلیم کوردستان تأمین می کند، بکار گیرد. پس عقلانیت سیاستمداران ترک بدین بلوغ رسیده است که بدین جنگ طاقت فرسای هزینه بردار با کورد خاتمه و وارده پروسه ای بنام صلح با طلایه داران مبارز کورد در کشورش گردد.

حال وقتی که حزب کارگران کوردستان از حالت مبارزه ی مسلحانه خارج و همچون سایر احزاب در اقلیم کوردستان وارد مشروعیتی سیاسی در کشور ترکیه شود و در قالب کشوری بنام ترکیه قرار گیرد. شعاری بنام چهار بخش کوردستان در کجا جای خواهد رفت!؟. در عرصه ی سیاست دیپلماتیک روابط بین المللی و قانون اساسی کشور ترکیه آیا چنین چیزی قابل قبول است که من کورد از سایر بخشها وارد عرصه ی سیاسی ترکیه شوم!؟.

مرحله ی مبارزاتی شعارهائی دارد که تماماً حماسی است و جائی در عرصه ی سیاست جای گرفتن و کسب مشروعیت از ساختار سیاسی حاکم و آنهم نه از نوع انقلابی ورود به عرصه ی سیاسی، بلکه برای رسیدن به مشروعیتی برای قبول کردن کورد بعنوان ملیتی که دارای زبانی متفاوت و فرهنگی متفاوت است، جائی نخواهد داشت.

برای مثال: زمانی که چه گوارای آرژانتینی در آن بهبوهه ی اوج صف آرائی بلوک شرق توانست در انقلاب کوبا جای گیرد، مدت زمان کوتاهی توانست بعنوان ریاست بانک ملی و وزارت صنایع کوبائی را که رهبری آن فیدل کاستروی همرزمش رئیس جمهور آن بود، برعهده بگیرد. حال در ترکیه ای که کورد اقلیت است و رئیس جمهور آن همرزم کورد مشروعیت خواه نیست، چگونه کوردی مبارز دارای تابعیت کشور دیگری در پستی سیاسی حتی محلی قرار گیرد!؟.

داشتن شخصیتی فرامنطقه ی و مبارز بودن برای هر انسانی قابل تقدیر است و این اشخاص بی نظیر، اسطوره ها و سنبلهائی از ارزشهای والای اخلاق انسانی برای دفاع از هر مظلومیتی در برابر ظالمان می باشند. ولی پروسس سیاسی و تعاریف و قوانین و قواعد حقیقت جهان سیاست چنین موضوعاتی را بر نمی تابد. شاید چنین اسطوره ها و قهرمانانی برای مدتی مورد الطافی قرار گیرند، ولی اجازه ی ورود به جهان سیاست و قواعد آن در کشوری که تابعیت آنرا ندارند، تقریباً غیرممکن به نظر میرسد. مثال دیگری ذکر می کنم: نویسنده ای ترک تبار اسماعیل بیشکچی کتابها و نگارشات وی در دفاع از کورد در ترکیه و تحمل زندانهای طولانی مدت وی بر سر مسئله ی کورد در ترکیه بر کسی(حداقل بر ما کوردها) پوشیده نیست. زمانی که وی به اقلیم کوردستان دعوت شد، بعنوان یک لابی و مدافع سرسخت کورد مورد استقبال گرم قرار گرفت. به این حامی و مدافع کورد جوایزی به رسم یادبود اهداء شد. ایشان نیز که آرزوی دیدن دولتی کوردی را داشته اند، چنین متوقع نبودند که پستی یا مقامی را در حکومت اقلیم کوردستان احراز نمایند. پس اصول سیاست بین المللی معیارهائی دارد که برخلاف شرایط مبارزاتی است و اگر دیده می شود در کشورهای اروپائی نمایندگانی کورد یا از سایر ملیتهای خاورمیانه وارد پارلمان کشورهای اروپائی یا اتحادیه ی اروپا می شوند، قوانین اساسی این کشورها و تعریف آنان نسبت به شهروند بودن متفاوت و مراحلی بنام رنسانس را در پیشنیه ی تاریخ ذهنیت سیاسی خود دارند و از آن گذار نموده اند، ولی بازهم با این حال برای جای گرفتن در پستهای حساس دولتی و سیاسی دارای ضوابطی مختص و خاص خود هستند که محدودیتی را برای شهروندان مهاجر در این کشورها ایجاد کرده است(البته اینرا نیز فراموش نکنیم که در روند دمکراسی خواهی نیز همیشه مدلها و مکاتب اروپائی مورد نظر ماست و از آنان الگو برداری می کنیم). حال از این اصول بگذریم در خاورمیانه ای قرار داریم که ترکیه و ایران و عراق و سوریه ای که کورد در آن قرار دارند، تعاریف و قوانین آنان نسبت به کورد و حتی نحوه ی اداره و روند پروسس سیاسی در کشورهایشان جای بسی تأمل دارند.

در خوش بین ترین حالت، زمانی که کورد در ترکیه بعد از کسب مشروعیت به اتونومی برسد، شاید همچون حکومت اقلیم کوردستان جنبه های عاطفی و عرق احساساتی از نوع کوردی را نسبت به شرق کوردستان(ایران) بعمل آورد، ولی دیگر این چنین اجازه ای به شمال کوردستان ما در قالب کشور و دولت ترکیه داده نخواهد شد تا در مورد کوردهای همنژادش در ایران مداخله ای سیاسی بعمل آرود. آنزمان روابطی به عنوان حسن همجواری و مستحکمتر کردن روابط دوجانبه و منافع مشترک سیاسی طرفین در لوحه ی کار سیاسی قرار خواهد گرفت.

نظرات عامیانه و غیرکارشناسانه ای برخی که الفباء سیاست را نخوانده وهمانند قارچی بطور ناگهانی در زمین میدان سیاست کوردی سر از خاک برآورده اند، نه تنها باعث مضحکه شدن و توهین به تمامی رهبران و سران سیاسی کورد است، بلکه تحقیر کردن شعور ملتی می باشد که برای رسیدن به خواسته های کاملاً مشروعش هنوز قربانی میدهد.


برمن خورده نگیرید بدین دلایل عاشق کوردستانم


شورش شهباز/ با ترانه ای که از یکی از کانالهای کوردی با لهجه ی شیرین کرمانجی پخش می شود. باز هم احساساتم طغیان می کند و ناخواسته دست بر کیبوردم میبرم و شروع به نگارش می کنم. به کورد بودنم فکر می کنم. به رهبرانم، از هر کدام از آنان، نشانه ای بر تارک سلولهای مغزم نقش بسته است.

شیخ محمود برزنجی را بدلیل دست ندادن به انگلیسیها که آنان را نجس میدانست و پیچیدن دستش در پارچه ی، رسم و ادب دست دادن را بجای آورده است(برخلاف نظر دیگران که آنرا از دیدگاهی مذهبی می پندارند)، بنده آنرا از درایت شیخم میدانم که استعمارگر را نجس تلقی کرده است.

به رنگ پیشوایم رئیس جمهور کوردستان نگاهی در افکار می اندازم، شهامتش در پایبندی به سوگندش در ماندن کنار ملت کورد تا مرگ، در ذهنم تداعی می شود.

به دیگر سوی آرشیو سلولهای خاکستری مغزم کلیک می کنم، صفحه ی ملا مصطفی بارزانی باز می شود، فوراً فکرم بسوی شهامتش و در رکاب پیشوایم قرارگرفتنش و فرماندهی نظامی وی در جمهوری کوردستان، برجسته می گردد. به نصایحش و گذار از رود ارس و ناملایمتهای انفال و سر به نیست کردن هزاران بارزانی و سایرین که طی چند مرحله ی انفال کوردان گرمیان و کوردان فیلی و شیمیائی باران حلبجه ... در حال تفکر، وجودم را می لرزانند....

فایل دیگری باز می کنم. به دکتر قاسملو و شرفکندی فکر می کنم به ابعاد شخصیت دیپلماتیکش فکر می کنم. به نقشش در جنبش کوردی می نگرم. اینبار دیگر آهی از دل بر می کشم و دیگر طاقت نگارشم سر میرود و سیگاری را روشن می کنم و با حسرت و غمی کهنه در دل، بدان پکی عمیق میزنم...

بعد از چند دقیقه، به یک دیگر از رهبرانم، فواد سوسیالیستم می اندیشم.

به لحظه ی شهادتش و احترام نظامی دشمن بر جسد مطهرش فکر می کنم...

افکارم موج میزنند و بی محابا به سمت آپو میروند. به ناجوانمردی دشمنانم در برابرش فکر می کنم.

در حال نوشتن بودم که خانمی کورد، عکس پدر شهیدش را که در تهران به شهادت رسیده است و در صحفه ی یکی از دوستانم به اشتراک گذاشته است. به تفکری عمیق فرو میروم...

بغضم می ترکد و دیگر نمی توانم خودم را کنترل کنم. مادرم همیشه می گفت: وای بر آن روزی که مردان گریه کنند!؟.

خاطرات دوستان شهیدم را بیاد می آورم، دکتر... را بخاطر می آورم، زمانی که از هم خداحافظی کردیم و دست بر روی شانه ام گذاشت و با تبسمی گفت: در انتظارت می مانم تا در پی ما بیائید...

به خانم نامزد شهیدی که بعد از خواستگاری، نامزدش شهید می شود و اکنون در سنین پنجاه سالگیست، فکر می کنم.

به همسر شهیدی که با داشتن چندین فرزند شهید که جای خالی پدر را پر کرده است، فکر می کنم...

به سالمندی که با دیده ی پر از اشک و ذکر یاد برادران شهیدش که از من نظر می خواهد که آیا آزادی کوردستان را خواهم دید؟ فکر می کنم...

به معلم شهیدم فرزاد و یارانش فکر می کنم. به شیرینی که در جوانی به جرم کورد بودن پرپر و جوانیشد کامش تلخ گردید، فکر می کنم...

به فرهادی که کوهکنی از دیارم کوردستان بود، فکر می کنم...

به هیمنم(حسین خضری) فکر می کنم و هنوز صدای قهقه هایش در گوشم می پیچد. به روژهاتم فکر می کنم و...

دیگر انگشتانم توانائی تایپ ندارند و در ذهنم آنچه می گذرد را نمی تواند تایپ کند.

در نهایت انگشتانم به مغزم التماس می کنند که دست بردار و مغزم نیز ...

به انگشتانم فرمان میدهد که بنویس: کوردستانم را دوست دارم.

تصمیم گرفته ام این چنین باشم!


شورش شهباز/ به فکر فرو میروم و در ذهنم هیاهوهائی فراوانی برپا می شود. برای هر مسئله ای مغزم اتوماتیک وار تصمیماتی گرفته و بایگانی کرده و هراز گاهی این پرونده ها را که برخی از آنان در قفسه های ذهنیم خروارها گرد و غبار گرفته اند یا اینکه تازه ورق خورده اند و تصمیمات قبلی اصلاح شده اند، وجود دارد.

حال به این پرونده ها که آرشیوی مختص به خود دارند، می پردازم.

در بخش آرشیو سیاسی، مدلهائی از دیدگاه های کمونیستی موجود است. به بخش پرونده های این تفکرات میروم. پوشه های این پرونده ها بسیار پوسیده و از بس دست خورده و ورق خورده اند که نای تماس دست دیگری ندارند. به آخرین بازبینهای آنان نگاه می کنم و نهایتاً با توجه به سایر نظرات خارجی بدین ایدئولوژی که یک آن همچون فیلمی در جلوی چشمهایم رژه میروند، دیکتاتوری استالینی که به نظرم انحرافی از خط این ایدئولوژی است، زبان تفکراتم را بند می آورد. نهایتاً آخرین بازبینم که خودم را بدان قانع می کنم بدین شرح است که اجراء کنندگان سیستم کمونیستی، این سیستم را به خوبی نفهمیده اند و نسخه ی سوسیالیزمی علمی را برای مداوای ایدئولوژی مرده در تابوت، تجویز می کنم.

به دالان دیگری می پیچم، پرونده ای نازک از مطالعات فاشیستی را می بینم که سالهاست به سراغ آنان نرفته ام و چند سانتی گرد و غبار بر روی آن نشسته است. بدان نظری می افکنم و بیاد می آورم آخرین کتاب هیتلر بنام"نبرد من" که در بحبوحه ی نوجوانی آنرا بارها خوانده بودم و ژستهای فیزیکی که با این فکر می گرفتم را مرور می کنم. در نهایت نیز به آخرین اقدامات انجام شده بر روی این پرونده فکری را هرچند گرد وغباری کهنه و مشمئز آن در دماغم می پیچد را نگاه می کنم که خطی با رنگی قرمز که به حالت ضربدر برروی آن کشیده ام و با خطی درشت برای روی آن نوشته شده برای همیشه در بایگانی مختومه شود.

به راهم در راهروهای ذهنم ادامه میدهم. به پرونده های قطور ناسیونالیزم میرسم. پرونده های این بخش برخلاف دو بخش دیگر سالمتر و پوشه های روغنی جدیدی دارند!. پوشه ای مربوط به ناسیونالیزم فرهنگی، پوشه ی دیگر سیاسی، پوشه ای نژادی، پوشه ای جغرافیایی، پوشه ای همزیستی، پوشه ای اقتصادی، پوشه ای تاریخی و پوشه ای اجتماعی.

پرونده های گسترده ای که تئوریسنهای معروفی همچون مونتسیکو و روسو تا رواج و بسط آن از سوی ناپلئون در اروپا به چشم می خورد را بازنگری می کنم. فوراً ذهنم به قرن نوزده می آید و سلولهای خاکستریم بدین عصر طلائی ناسیونالیزم به تفکر می نشیند. فوراً جفرسون و پین بنیانگزاران ناسیونالیزم آمریکائی در پیش چشمان ذهنم مجسم می شوند. ورق میزنم. رواج دهندگان و به اوج رسانندگان ناسیونالیزم در انگلیس بنتام و گلادسون تا گاریبالدی و مزینی از بزرگترین تئوریسینهای این مکتب در ایتالیا و در فرانسه ویکتورهوگو و در آلمان بیسمارک پرچمداران ناسیونالیزم در دورانی فکری در ذهنم زنده می شوند.

به بخش تفکرات خاورمیانه ای آن میرسم که تماماً تقلیدی به نظر میرسند و معجونی غیر سالم از ناسیونالیزم را به خورد ذهنهای نوپا و خردسالی داده اند که بدون سیر تکامل طبیعی رشد و نمو خود، دچار شکستهائی یا بهره دهیهائی شده است که نمونه ی بارز آن ناسیونالیزم ترکی و عربی است که تراوش آن گرایشات فاشیستی در بین ترکها و عربیزم بعثی معروف به عروبه در بین اعراب شد. بخش فجایای بازتاب این افکار نیز که بر ملتم ژینوساید و انفال و سربه نیست کردن را بوجود آورد به نوبه ی خود همچنان مفتوح و بدین زودی بایگانی نخواهند شد.

با خسته شدن از فکر کردن در مورد ناسیونالیزم، نفسی تازه می کنم و به قفسه ی پرونده ی دمکراسی بر می خورم. در این بخش و قفسه ی پرونده های آن انواع دمکراسی از دمکراسی آتنی تا به مردم سالاری آخوندی و دمکراسی غربی و لیبرال ونهایتاً سوسیال دمکراسی اروپائی نظری می افکنم. این پرونده های وزین و پر درخشش فکری که مزین بنام دمکراسی است را همچون آدامسی در دهان دولتمردان و سیاستمداران می بینم. پرونده های فکری که بنام دمکراسی سالیان متمادیست به عناوینی ورق خورده اند و مغزم من نیز آنان را در آرشیو خود نگه داشته و هنوز به مرحله ی پایانی مختومه که مرگ فیزکی من است، جائی برای رفرم و نوآوری دارند.

به قفسه ی فلسفه ی نهلیزم بر می خورم. به تئوریسینهای آن که مبدئ اصلی آنان سرخوردگی فکری است، می اندیشم. این پرونده را کماکان باز گذاشته ام و چنین فکر می کنم که در نهایت عاقبتم بدان ختم خواهد شد. اما، بخود نهیبی میزنم و با عصبانیتی از آن می گذرم.

به اگزیستانسیالیم میرسم و قفسه ای را نگاه می کنم که قبلاً بدون آنکه نام مکتبش را بدانم، آثاری از شریعتی را خوانده بودم که شاگرد فکری یکی از اساتید برجسته ی این مکتب ژان پل سارتر بوده است. بدین فلسفه مقداری خو گرفته بودم، ولی با کنکاشی از آن و سنتزهای ایجادی این مکتب که از سوی شریعتی بعمل آمده از آن که نتیجه اش انقلاب ایران بود، مرا افسرده و بیزار می نماید. این پرونده نیز در ذهنم گهگاهی نکاتی را برجسته می نماید و از آن نکات درسی تازه می گیرم.

بر هر حال بخش تاریخی قفسه ای را به خود اختصاص داده که بیشتر پرونده های آن تاریخی تحلیلی براساس تجارب خودم و مطالعات نیمه ناتمامی که بعمل آورده ام، در آن وجود دارد. این بخش همیشه مفتوح و کلاسور پرونده های آن بطور مداوم باز و گهگاهی بدانها سرکی می کشم.

در این راهروها همچنان راه میروم و قفسه های متعدد دیگری از طرز زندگیم و نحوه برخوردهایم و اخلاقیات و روحیه ای که دارم را با حالتی اسرار گونه می نگرم و بسیار آهسته از آن می گذرم.

به بخش قفسه های تصمیمات سکوتی که اختیار کرده ام، میرسم. نخست به تک تک فریادهای را که درک می کنم و شعله آتشی بر درونم میزنند را مروری عمیق می کنم و فریادی از سکوتم را که از عدم کفایت و دسترسی به راه حلی است، در درون ذهنم و جسمم بدان اجازه خواهم داد تا فریادی سر دهد و طغیانی در برابر سکوتم از خود نشان دهد تا بداند لااقل فریاد رسی دارد.

در برابر نبرد و رقابت انسانها در قالبها و اقشار مختلف و گروه های گوناگون در چارتی بسته بندی شده چه در رژیمی دولتی و چه در سیستمی فکری و حزبی، سکوت می کنم.

به منطقی کوانتمیک روی می آورم و همه چیز را بطوری نسبی در ذهنم به لابراتوار تجزیه و تحلیل می سپارم. به قالبهای مخرب فکری و ایدئولوژیکی به هرنامی که هموار کننده ی کشتار و ظلم و ستمی مضاعف است، می اندیشم و در نهایت تصمیم می گیرم در سکوتی ظاهری و باطنی طوفانی بسر برم.



مرا برنجانید، ولی فکرم را از من نگیرید!؟


شورش شهباز/ در حالی که دغدغه های فکریم معطوف به اقشار زیردست است، از بد روزگار برخی مرا می رنجانند. عادت کرده ام تا برنجم و ناملایماتی ببینم و دست بر قلم ببرم.

شاعر نیستم. ولی با رنجشهائی که در مسیر زندگم برایم پیش می آید، با حالتی ملول خو گرفته ام تا سیاه مشقی بنویسم.

سیاه مشقم این بار به کرماشان و ایلام میرود. به زادگاهم و تبارم سرکی می کشد. امروز بر حسب اتفاق به مکانی برای کاری رفتم. در حالیکه شلواری کوردی بسیار ساده ای بر تن داشتم و تقریباً تیپی کلهوری داشتم، در کافه تریا با یکی از دوستانم ملاقات کرد.

در حالیکه از کافه تریا چایی را برای خودم و دوستم خریدم، جوانی پیش آمد که روزنامه نگاری از تبار خودم بود(البته او با لباسهائی فاخر و منم با لباسهائی ژولیده مندرس!). تا زبان به سخن گشود با لهجه اش شروع به تکلم کردم. تعجب نمود!.

گفت: چطوری زبانم ما را بدین راحتی بر زبان می آوردی!؟. اهل فلان... گفتم: نه. من ایلامی هستم. از تبار نیاکان تو!.

با تعجب این رونامه نگار جوانه کورد از من پرسید نیاکان من!؟ گفتم: بله.

بیان فرمود: ایلام کجاست!؟.

فوراً به سراغ منطقه اش رفتم. گفتم من در جنوبی ترین منطقه کوردستان قرار دارم، به چه دلیلی نام شهرت را تا بر زبان راندی، گفتم: متعلق به فلان جاست و دارای چنین فرهنگی می باشند، ولی شما که روزنامه نگارید نمی دانید ایلام کجاست!؟.

به هر حال پرسشی را نثارم کرد!. شما چکاره اید!؟ در پاسخ گفتم: من نظافت چی هستم!.

نگاهی به قیافه ام انداخت!. بدین نگاه ها عادت کرده ام!. نگاه به پوشش و نحوه پوشیدن لباس رسمی دیرینه است.

این جوان روزنامه نگار کورد بسیار بر خودش فخر نمود. مرا نیز ابلهی به نظر آورد و انگارد!. خیلی برایم جالب بود. بر خودم نیز خورده نگرفتم!.

بهرحال با دو چائی بر سر میز دوستم حاضر شدم. شخصی در کنارش نشسته بود. او نیز روزنامه نگار بود. مرا به ایشان معرفی نمود و مرا نزد ایشان با شلوار کوردی و وضعیت نامناسبی که داشتم معرفی نمود!. جالب بود ایشان مرا استاد خطاب کردند!؟.

واژه ای مشمئزی که بدان خو نگرفته ام و از آن بسیار متنفرم.

بهرحال در مورد کرماشان و ایلام با او به بحث پرداختم و دیدگاه هایم را بدو گفتم. جالب بود بر خلاف آن یکی جوان روزنامه نگار، ایشان که حتی نه فارسی بلد بود و نه گویش(کلهوری) مرا، با هم درد دلی کردیم. فوراً به میزان خودکشی در ایلام اشاره کرد!.دردم را تازه کرد.

بدو گفتم: هر وقت از زبان هر کوردی واژه ای بنام دموکراسی را می شنوم(خودم هم یکی از آنان هستم) بسیار تعجب می کنم! و ادامه دادم... ما کوردها دارای ذهنیتی فئودال هستیم. با دموکراسی خیلی فاصله داریم. کم کم داریم تمرین می کنیم. ولی اینرا نیز بدان که ما با این حال از سایر ملیتهای دیگر در خاورمیانه پیشگام می باشیم.

پاسخی نداد و با سکوت معنا داری که سرش را هم تکان داد و نگاهی به من فهماند که نظرش چیست!؟.

نظام ولایتمدار در ایلام و کرماشان شکست خورد


شورش شهباز/ همانطور که میدانیم اخیراً انتخاباتی که بنده آنرا انتصابات و جابجائی مهره ها ذکر می کنم در ایران به اجراء گذاشته شد. این انتصابات که بدان نام حماسه ی سیاسی گذاشته شد، محکی بود که تمامی موافقان و موافقان رژیم را مورد آزمون قرار داد. النهایه اینکه مناظرات حسن روحانی در مورد قومیتها و سایر موارد از اهم آن روبه بهبود بردن وضعیت اقتصادی کشور و تعاملی در روند سیاست خارجی به ویژه در مورد پرونده اتمی، کلاهی بر سر برخی مدعیان حقوق قومی و ملیتها در ایران گذاشت.

این انتصابات که منجر بدان شد تا بنفشه پوشی روحانی جای ردای سبزپوشان را بگیرد، سبب عوامفریبی شد که باید عدم پختگی و ناحرفه ای بودن مخالفان نظامی را که به پای صندوق رفتند را بخوبی مورد تحلیل و بررسی قرار داد و النهایه اینکه، این طیف که معتقد به اصلاحات در نظامی ولایتمدار هستند را نباید نکوهش کرد. چرا؟ زیرا این طیف در پی خواسته و اهدافی هستند که تأمین کننده ی منافع قشر یا گروهی است و نه تمام مردم کشور !.

معظم له(خامنه یی) که هربار همچون پدری دلسوز تمام مردم را در مواقع چنین مهره چینیهائی، احادیث و سخنانی را آغشته به شم مذهبی بیان می نمود، اینبار با گرفتن تجربه و حساس بودن موقعیت کشور زبان فرو بست و آنرا فقط در غالب حماسه ی سیاسی( سکوتی امنیتی و تهدیدهای قبل از اجرای آن) که هیچگونه هیاهوئی ایجاد نکند، بر شمرد.

در جریان این انتصابات که دو استان ایلام و کرماشان همچون منطقه ای سوق الجیشی برای نظام بوده و هست، ترفندهای بسیاری برای کشاندن مردم به پای صندوق بعمل آمد.

مسئولان محلی با دست و پاچگی در جهت آنکه جیره خوری خود را بیشتر ثابت کنند، آمار آراء این استان و میزان مشارکت را ایلام و کرماشان به ترتیب 82% و 72% اعلام کردند. حال در جهت دفاع از مردم و اینکه دیگر حنای جمهوری اسلامی در این دو استان کوردنشین رنگی ندارد را طبق آماری واقعی که خلاف آن اعلام شده است را ذکر می کنم تا میزان تقلب و دروغگویی نظام ولایتمداری که براساس خط قرآن و اسلام و پیغمبر و ائمه اطهار حکمرانی می نماید و همه چیز را با براساس احادیث و روایتی از آنان ذکر می کنند، چگونه با مردم بازی می کنند و به صراحت تمام به دروغپرداری و شانتاژ می پردازند.

براساس آمار افراد واجدالشرایط در انتصابات می بایستی در استان ایلام، ٥٣٧٤٣١ نفر به پای صندوق بروند. از این میزان، تعداد ٣١٢٩٠٥ نفر به پای صندوق رفته اند که از این میزان، ١٣٦٧٨ رأی باطله در صندوق شمارش شده است. بدین معنا که ٥٥١٤٨٥+٣٦٣٥٨=٥٨٧٨١٣رأی دهنده به انتصابات جمهوری اسلامی رأی نداده اند و تمامی آرائی که به صندوق ریخته شده با توجه به میزان تخلفات که گزارشهائی مختلف در مورد آن وجود دارد، ٢٩٩٢٤٥ رأی بوده است.

بر میگردیم به استان کرماشان، افراد واجد الشرایط١٣٩٤٦١٤ تن که از این میزان، تعداد٨٤٣١٢٩ تن به پای صندوق رفته اند که از این میزان نیز٣٦٣٥٨ رأی باطله به صندوق ریخته شده است. با این چنین آمار و ارقامی، ٥٥١٤٨٥+٣٦٣٥٨=٥٨٧٨١٣ تن رأی نداده اند و کل آراء ریخته شده به صندوق 806771 رأی بوده است.

حالیه با عنایت به میزان افراد واجدالشرایط برای شرکت در انتصابات و آمار و ارقامی که ذکر کردیم، آیا میزان مشارکت با تراز میزان مشارکتی هشتادو دو درصد برای استان ایلام و هفتادودو درصد برای استان کرماشان، همخوانی دارد!؟. قضاوت را به شما خوانندگان می سپارم.