هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

اختلاف نظرهای آمریکا و ایران در چیست؟

بعد از هشدار اوباما به کنگره، دور جدید مذاکرات هسته ای که بعد از رویارویی ایران و آمریکا، شروع شد.( قبلاً بدین اشاره کرده بودم این مذاکرات از سوی کشورهای 1+5  برای رویارویی  مستقیم  آمریکا یا ایران زمینه ی آن آماده و تدارک دیده شد را نظاره گریم!).  
در طول روند این مذاکرات سلسله وار و نفس گیر، تحلیلی دقیق متأسفانه از سوی مفسران یا تحلیلگرانی سیاسی یا حتی کارشناسان اتمی آنچنان نمودی ندارد و تقریباً سکوتی اختیار شده است. در ابعاد رسانه ای نیز به اخباری که دو وزیرامورخارجه آمریکا و ایران و حتی مسئولان عالیرتبه ی دو کشور اکتفاء می شود. معمولاً سخنان دو سوی مذاکره در فراز و نشیب چند واژه و جمله ای قصار از قبیل خوشبینی یا رسیدن به تفاهمی مبنایی یا همچنان اختلاف نظرهایی وجود دارد که از سوی دوطرف  مذاکره بر زبان می آید، خلاصه می شود.
این سخنان از منظر دیدگاه بنده هیچگونه تاریخ مصرفی نداشته و ندارد.  از جانب دیگر نه دارای کیفیتی برای مصارف داخلی سیاستهای دو کشور و نه درخور صرف و نحوی برای افکارجمعی و حتی سیاسی بین المللی است.
در نهایت نیز می بینیم واکنشی در برابر جویدن کلماتی در جمله ای قصار که مدام بر زبان رانده می شود، از سوی برخی مقامات کشورهای 1+5 ایجاد شد. بدرازا کشیدن این مذاکرات بالاخره تحمل فراهم کنندگان زمینه برای رودرویی مستقیم آمریکا با ایران را خاتمه و بیان داشتند: اگر توافقی صورت گیرد بدین زودی منجر بدان نخواهد شد که تعلیقی آنی در تحریمها(مدنظر مقامات ایران) طی ضرب الاجلی صورت پذیرد!.  
این مذاکرت از حالت دست یابی به قدرتی هسته ای که می بایست از سوی وزیران یا مدیران ارشد انرژی براساس ساختاری دولتی(دو کشور که برای آنان تعریفی جامع دارند) خارج و تداوم مذاکرات در ید وزیران امورخارجه دو طرف قرار گرفت!. در این سیر، مبحثی بعنوان انرژی که به روندی کاملاً سیاسی تغییر جهت میدهد را می بینیم. جوانب سیاسی این مسئله و خواسته ها و ناخواسته ها و روش مانع شدن یا به حاشیه راندن تفکرات چند جانبه برای رسیدن به قدرتی برتر یا نشر ایدئولوژی، خواهاننده چنین انرژی موردتوجه و  بحثی گسترده قرار می گیرد.
سیر گفتگوها در این مذاکرات فقط در پیرامون دست یابی به انرژی اتمی خلاصه نمی شود و ابعاد دیگری در نشستها وجود دارد. جنبه های سیاسی آن بیشتر از دست یابی یا عدم دست یابی به انرژی اتمی یا کم کردن میزان سانترفیوژها و کاهش میزان غنی سازی اورانیوم یا حتی نگرانی درمورد ساخت سلاح اتمی را نشان میدهد. بحث واقعی بر سر بمب خفته ی افکاری است که هزاران برابر خطرناکتر از بمب اتم می باشند.
خودداری مقامات و حتی رئیس جمهور آمریکا در زمینه دادن توضیحاتی نه تنها برای افکارعمومی بلکه برای کنگره ایالت متحده و حساس خواندن آن و محرمانه ماندن این گفتگوها در هرم رئیس جمهور و وزیرامورخارجه و رئیس کمیسیونی در کنگره(که در برخی موارد توضیحاتی به این کمیسیون داده می شود آنهم نه به شیوه ای مفصل) چنین نتیجه گیری و رسیدن به تحلیلی را آسانتر خواهد کرد که ابعاد وسیعی تری در این مذاکرات وجود دارد. می توان حدس زد آمریکا از مسئولان فعلی ایران چه می خواهد!؟.
از سوی دیگر جنگ قدرت در بین دو جناح موجود در راس هرم حاکمان ایران(هرچند برخی مواقع ناچار بدانند از دو سوی قربانیانی را برای بقاء و حفظ نظام با سناریوهایی حرفه ای به مسلخ بکشانند)، کمان ادامه دارد. اما آنچه دیده می شود، اینست: چنین نسخه های خوددرمانی از سوی دو طرف، علاجی واقعی برای سرطان عفونی سیاست دیکتاتورمنشانه ی سران نظام(آنهم با بینشی مذهبی تک بعدی) را در پی نداشته و ندارد.
آنچه آمریکا در این مذاکرت طولانی(که سران نظام ناچار بدانند) مورد نظرش است را می توان چنین تحلیل کرد:
دخالتهای عملی و بدون پرده پوشی ایران در منطقه ی خاورمیانه و نشر ایدئولوژی و صدورانقلابی که از سوی خطیبان نماینده ولی فقیه در استانها و تهران یا فرماندهان ارشد سپاه مداوم و بدون انقطاع و بی پروا بیان می گردد، می تواند نکته ای برجسته در این مذاکرات باشد.
به نظر بنده اگر توافقی در زمینه ی هسته ای صورت گیرد، آمریکا و نظم کنونی سیاست جهانی تحمل چنین جایگاه و بینشی سیاسی که سران ایران در پیش گرفته اند را نخواهد داشت.
مداخلات ایران در منطقه و صدور انقلابی ایدئولوژیکی براساس مذهب و ایجاد متحدانی یا ترغیب آنان از سوی حکومت این نظام باعث مشکلاتی شده است.  چنانچه در واکنش به چنین روندی، سنی مذهبان نیز دست روی دست نگذاشته و اقدام نموده اند. از حرکات افراطیون اهل تسنن در عراق و سوریه و ... تا به داعش، بازتابی کنشگرانه ی بسیار مخربانه به چنین بیشنی مذهبی سران نظام ایران است.
حمایت سران ایران از رژیم اسد و حزب الله در لبنان تا به حاکمان شیعه در عراق و اعزام نیروهای سپاه قدس و آمار کشته شدن آنان در عراق و سوریه، دیگر جایی برای کتمان یا چشم پوشی را باقی نمی گذارد. زمانی که شخصی بنام هادی عامری از سپاه بدر می گوید: باید برای قاسم سلیمانی پیکری بسازیم، دیگر کاسه ی صبر ایوب سیاسی آمریکا و متحدانش لبریز و دست به اقدامی خواهند زد و اینجاست که به ستوه می آیند و هشدار میدهند!.
اخیراً نیز می بینیم با سازماندهی نیرویی ایدئولوژیک مذهبی بنام"حشدی شعبی" از سوی سپاه قدس و بردست گرفتن عنان فرماندهی این نیروی مردمی در عراق، کار را بدانجا کشید تا آمریکا اخطاری شدیداللحن به دولت شیعه ی عبادی در عراق بدهد!.
البته اینرا فراموش نکنیم، چنانچه در سوریه سران غرب دچار معضلی شده اند که نمی توانند گزینه ای مطلوب را بجای بشار اسد مورد توجه قرار دهند و بر سرکار بیاورند، این مشکل نیز دقیقاً در مورد ایران صدق می نماید. در تمامی طول حیات رژیم کنونی ایران، تمامی گزینه ها مورد تست قرار گرفت و عملاً از آزمونهای موردنظر برای جایگزینی، غرب نتوانست نتیجه ای بگیرد. بنابراین روند دیگری در پیش گرفت و به داخل و نیروهای موجود در بطن رژیم توجه نمود. نمونه ی آنرا می توان به همگامی نظم سیاسی جهانی برای تغییرات در ایران در مورد میرحسین موسوی و کهروبی ذکر کرد. اما این جریان نیز بدلیل عدم شناخت کافی از اینکه سیستمی ایدئولوژیک که حتی در صورت لزوم تئوریسین و ستونهای برپا کننده اش را ببلعد و قربانی کند، غافل بودند!.
شاید چنین تحلیلی موردعطفی قرار نگیرد که نظم جهانی توانایی هضم روند سیاسی کنونی حکومت تهران را ندارد. برای همین اشاره ای کوتاه بدین می نمایم که در خاورمیانه بدون استثناء، تمامی سران سیاسی و دولتمردانش دارای شناسنامه یا داشتن حق شهروندی در کشوری غربی هستند و بیشتر سران تهران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و دارای هویتی دوگانه غربی – ایرانی می باشند. چرا که در سیستمهای حاکم دیکتاتوران در خاورمیانه، بدلیل نبود آزادی که خود این سران ایجاد کرده اند، بعد از فروپاشی سیستمی که ساخته اند ناچار به ترک وطن می باشند.
نمونه های بسیاری را می توان ذکر کرد که بدلیل عدم هضم دست اندرکاران سیستمی که خود آنان بانیان بنایش هستند در کشورهای غربی و با استفاده از هویتی مخالف با سیستمی که بدان تعلق داشته به بهانه ی نداشتن امنیت جانی سکنی گزیده اند.
اگر تمامی این چنین داده هایی را در نظر بگیریم، دیگر نباید به گفتار و بیانات سیاسی سران دولتهای خاورمیانه به ویژه ایران که مداوماً بر اراده ای سیاسی تکیه می کنند، صحه ی صدر نهاد و اتهام همدستی با اجانب بیشتر در خورشأن خودشان می باشد نه مخالفانی که خارج از سیستم فکری آنان هستند.
نبود گزینه ای مناسب برای جایگزینی سران کنونی تهران و عدم کسب نمره ی قبولی مخالفان این سیستم چه در داخل و چه آنانی که براثر ریزش از این سیستم به خارج از ایران کوچ کرده اند، راه را برای پدرخوانده ی این نظم جهانی دشوارتر و مجبور بدانست تا با فرزندانی ناخلف و یاغی راه مذاکره را در پیش گیرد.
البته هنوز این امید را از دست نداده تا با کمترین هزینه، این فرزندان یاغی در جهان سیاسی و نظم نوین را تنبیهی درخور نموده و سر جای خود بنشاند.
این فرزند ناخلف در زورآزمایی دشوار و نابرابر با پدرخوانده ای قرار دارد که قهرمان بی رقیب میدان کنونی سیاسی جهان است.  در واقع با نگاهی بزرگمنشانه و ترحمی که معمولاً اولیائی نسبت به فرزندان خود دارند با او برخورد خواهد کرد. دلیل عمده ی آن نیز معادلاتی ناهمگون و حتی شیطنتهایی است که سایر بستگان برای این پدرخوانده نظم کنونی براساس مصالحی که دارند ایجاد کرده اند. (در مقاله ی پیش از این بدان پرداخته ام که این اقوام همان دولتهایی همچون روسیه و... هستند که قصد داشتند همچون گذشته روند سیاسی را دو قطبی نمایند و بنده در اینجا آنرا شیطنت بستگان پدرخوانده ذکر کرده ام(. 
پس زمانی که به چنین وضعیتی اشراف داشته باشیم، نباید در بوق و کرنا کوبیدن های این فرزند ناخلف سیاسی را باور داشته و چنین فکر کنیم که آمریکا و متحدانش بدو امتیازاتی را واگذار خواهند کرد.
آنچه که هست و دیده می شود گویای این نکته می باشد که دیگر کاسه ی صبر لبریز و چنین وضعیتی یاغی و تاغی از چرخه ی سیستم کنونی جهان و تافته ی جدا بافته، غیر قابل تحمل خواهد بود.
اگر توافقی ایجاد شود، مطمئناً داشتن چنین جایگاهی برای سران تهران در حالتی مخالف وارنه و ناهمخوانی، نه فقط مورد قبول نخواهد بود بلکه باید تغییراتی بنیادین در دیدگاه های سیاسی آنان ایجاد گردد. در واقع نیت از این مذاکرات که آمریکا بعنوان پدرخوانده ای که در حال صرف هزینه ای فراوانی برای آن می باشد، نرسیدن به گزینه ی نظامی است که کماکان بدان اشاره می شود نه اینکه (برخلاف ادعاهای سران تهران) حفظ دست آوردهای هسته ای و غرور ملی و یا لغو فوری تحریمهاست!.
این دو دیدگاه کاملاً از هم متفاوت و قصد تهران از اینکه فرجی حاصل و تحریمها برداشته شود(آنهم با ائتلاف وقت)، بازیگوشی ابتدایی و بسیار بچگانه در جهان دیپلماسی خواهد بود که دود آن به چشمان(بازی کننده ی ناشی) دیر یا زود خواهد رفت.
 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.