کیاندخت جهانی(شورش شهباز)/
چند وقتی در ادبیات کوردی(گویش جنوبی) غرق شده بودم و در این عرصه به تفحص پرداختم . هر چند این گویش مورد بی مهریهایی قرار گرفته است و بدلیل عدم کتابت نوشتاری، متدی شفائی را به خود گرفته بود. ولی در این عرصه سوخته دلانی از دیار زاگرس که قله های رفیع آن، جو و فضایی شاعرانه را خلق می نماید، از این فضا مستفیض گشته و جرأت به خود دادند و دست به قلم بردند و با الهامی برگرفته از احساساتی کوردی، ذهن و قلم را همزمان با همدیگر به کار انداختند و این گویش را که در حال نابودی بود و میرفت تا در دالانهای تاریک تاریخ جا خوش نماید و به فراموشی سپرده شود؛ مجدداً موجبات آفرینش آنرا پدید آوردند و پا به عرصه ی وجود نهاد و دوباره مانند فرزندی نو رسیده قدم به دنیای وجود نهاد. در این عرصه که میدانی نو است، از مجموعه ی شاعران، ناهیدی نیز ظهور کرد و همچون ستاره ی شبانگاهان که معمولاً در غروب آفتاب دیده می شود، تولد این فرزند الهامات و ادبیات کوردی نو رسیده را دو چندان مزین تر نمود. شعرای مختلفی را در زبانهای دیگر دیده ایم و در بین آنها زنانی بوده اند که در قالبهای شعری گرفتار و از ابراز احساسات زنانه خودداری نموده اند و جنس اشعار آنها همچون شاعران مذکر بود و بدان ذهنیت نیز شعر سروده اند، مگر یکی از آن زنان، زنده یاد" فروغ فرخزاد" بود و با تمامی شور و عاطفه ای زنانه، شعر می سرود و احساسات لطیف خود را با زبانی خارج از آن قالبها با درد و رنجی که داشت بر زبان آورد و هنوز اشعار او بر دل می نشیند و سروده های او از جنس دیگری است و ذهنیت تازه ای را به عرصه ی ادب تقدیم نمود. در گویش ما نیز، برای نخستین بار فروغزادی دیگر ظهور نمود. این ستاره ی ادب گویش ما، ناهید نامی بود که با معصومیتی مریم وارنه، شعر می گوید و برای میهن و ساقی شعر می سراید و تمامی آن اشعار در لفافه ای دوآلیستی را در بر دارد و احساسات مادرانه ی او نسبت به میهنی، که او یکی از نوادگان مادران این میهن است، بر زبان راند و در دفاتری به عنوان اشعاری برای ما زاگرسیان به رشته ی تحریر در آورد. آری ناهید مادری از خلف میتراییان است و همچون مادر زرتشت، نقش مادری از تبار زرتشیان را برعهده گرفت و از تمامی بندها و قیدها خود را رها نمود و فارغ از ذهنیت ژرنتوکراسی موجود در جامعه، دست به قلم برد و دیوار و سایه ی تابوهای موجود در جامعه ای سنتی را شکست. از اعماق دل اشعاری را سرود که مخاطب آن ساقی است و مفاهیم ساقی را در پرده هایی از ابهام قرار دارد و در تعمق بدان که این ساقی کیست و چه نقشی برای او دارد را در برخی ابیات خود، او را به مادری نسبت میدهد و در برخی ابیات شیرین خود با او هم پیک می شود و با او پیک حیات را می نوشد. حال این شاعره ی عاشق دلباخته، مدتی است مجبور به سکوت است و در فضای موجود جامعه مورد بی مهری قرار می گیرد و ارزش او را براساس پرنسیپ های مردسالاری می سنجند و او را یاغی از این اصول میدانند، طرد می نمایند و او مجبور است در گوشه ی عزلت، غریبی را بر گزیند و همچنان نقش مریم را داشته باشد و از افتراها و تهمتهای جامعه، فقط با کشیدن آهی از ته دل سکوت نماید و لیلی وارنه به زندگی خود ادامه دهد. در این عزلت که چاره ای جز قبول آن نیست با ذهنیتی روبروست که امثال او را تا قربانگاه زنده به گور کردن می برد و می خواهد آن گونه که خواهان است او را زنده نماید و آمر بر زندگی و روح و احساسات او باشد. این ذهنیت، زنی آزاد را قبول نخواهد کرد، او(مرد) معتاد و پیرو ذهنیتی است که باید او(زن) همچون برده ای و خدمتکاری بدو خدمت و همان ذهنیت را پیروی نماید که مردسالاران آن را رهبری می کنند. این ذهنیت در این عرصه نیز توانایی تقبل الهه ای را که ستاره ای در افق این ادبیات است را ندارد و با متد خود او را سنگسار می کند. بدو اجازه نخواهد داد، این ستاره بدرخشد و می خواهد در برابر او همچون کسوفی غبار آلود، پرده ای بر چهره ی این ستاره کشد و مانع از درخشش آن شود. آری بسیار زمان می خواهد تا ستارگانی ناهید مانند پا در عرصه ی ادبیات نهند و این چنین فروغ وار شعر بگویند. بالاخص در گویشی که ما داریم و زبانی که در لبه ی پرتگاه سقوط قرار گرفته و مانند جسدی بود که نفسهای آخر خود را می کشید و در حالت احتزاز مردن بود و با جرقه ای و امیدی بدنبال هویتی و فرهنگی، از بستر مرگ برخواسته است. نمی دانم چقدراین الهه گان"پانته آ" وارانه و عاشقانه باید بسوزند و جنگ مردوخ و آتنا تا چه زمانی ادامه خواهد داشت و در این عرصه ی جدید، آیا آتنای نسل ما باز شکست خواهد خورد یا این که می تواند بر مردوخیان غلبه نماید و آب زندگانی و مهر ربوده شده را از دستان آنها بدر آورد و همچنان بر مقام رفیع خود نایل آید و در پاراللی جدید با پاردایمی نو، دیالوگی نو را پدید آورد و از بهتان و افتراء مبرا گردد.