هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

هویت و دموکراسی

مقالات و موضوعات خودم

مرا برنجانید، ولی فکرم را از من نگیرید!؟


شورش شهباز/ در حالی که دغدغه های فکریم معطوف به اقشار زیردست است، از بد روزگار برخی مرا می رنجانند. عادت کرده ام تا برنجم و ناملایماتی ببینم و دست بر قلم ببرم.

شاعر نیستم. ولی با رنجشهائی که در مسیر زندگم برایم پیش می آید، با حالتی ملول خو گرفته ام تا سیاه مشقی بنویسم.

سیاه مشقم این بار به کرماشان و ایلام میرود. به زادگاهم و تبارم سرکی می کشد. امروز بر حسب اتفاق به مکانی برای کاری رفتم. در حالیکه شلواری کوردی بسیار ساده ای بر تن داشتم و تقریباً تیپی کلهوری داشتم، در کافه تریا با یکی از دوستانم ملاقات کرد.

در حالیکه از کافه تریا چایی را برای خودم و دوستم خریدم، جوانی پیش آمد که روزنامه نگاری از تبار خودم بود(البته او با لباسهائی فاخر و منم با لباسهائی ژولیده مندرس!). تا زبان به سخن گشود با لهجه اش شروع به تکلم کردم. تعجب نمود!.

گفت: چطوری زبانم ما را بدین راحتی بر زبان می آوردی!؟. اهل فلان... گفتم: نه. من ایلامی هستم. از تبار نیاکان تو!.

با تعجب این رونامه نگار جوانه کورد از من پرسید نیاکان من!؟ گفتم: بله.

بیان فرمود: ایلام کجاست!؟.

فوراً به سراغ منطقه اش رفتم. گفتم من در جنوبی ترین منطقه کوردستان قرار دارم، به چه دلیلی نام شهرت را تا بر زبان راندی، گفتم: متعلق به فلان جاست و دارای چنین فرهنگی می باشند، ولی شما که روزنامه نگارید نمی دانید ایلام کجاست!؟.

به هر حال پرسشی را نثارم کرد!. شما چکاره اید!؟ در پاسخ گفتم: من نظافت چی هستم!.

نگاهی به قیافه ام انداخت!. بدین نگاه ها عادت کرده ام!. نگاه به پوشش و نحوه پوشیدن لباس رسمی دیرینه است.

این جوان روزنامه نگار کورد بسیار بر خودش فخر نمود. مرا نیز ابلهی به نظر آورد و انگارد!. خیلی برایم جالب بود. بر خودم نیز خورده نگرفتم!.

بهرحال با دو چائی بر سر میز دوستم حاضر شدم. شخصی در کنارش نشسته بود. او نیز روزنامه نگار بود. مرا به ایشان معرفی نمود و مرا نزد ایشان با شلوار کوردی و وضعیت نامناسبی که داشتم معرفی نمود!. جالب بود ایشان مرا استاد خطاب کردند!؟.

واژه ای مشمئزی که بدان خو نگرفته ام و از آن بسیار متنفرم.

بهرحال در مورد کرماشان و ایلام با او به بحث پرداختم و دیدگاه هایم را بدو گفتم. جالب بود بر خلاف آن یکی جوان روزنامه نگار، ایشان که حتی نه فارسی بلد بود و نه گویش(کلهوری) مرا، با هم درد دلی کردیم. فوراً به میزان خودکشی در ایلام اشاره کرد!.دردم را تازه کرد.

بدو گفتم: هر وقت از زبان هر کوردی واژه ای بنام دموکراسی را می شنوم(خودم هم یکی از آنان هستم) بسیار تعجب می کنم! و ادامه دادم... ما کوردها دارای ذهنیتی فئودال هستیم. با دموکراسی خیلی فاصله داریم. کم کم داریم تمرین می کنیم. ولی اینرا نیز بدان که ما با این حال از سایر ملیتهای دیگر در خاورمیانه پیشگام می باشیم.

پاسخی نداد و با سکوت معنا داری که سرش را هم تکان داد و نگاهی به من فهماند که نظرش چیست!؟.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.